تا یار که را خواهد و میلش به که باشد

از دیشب یه فکری زده به سرم (به سر که نمی‌شه گفت... اینجور خواستنای یهویی، دلی‌ان بیشتر) و چند بار تا الان سایتای بلیت قطار و هواپیما رو بالا پایین کردم. قطاری که دوستم داره باش میره جا نداره فعلا. اگه اون اوکی بشه برگشتم یه تاریخیه که بلیت هواپیما قیمتش مناسبه (مسیر عکسش خیلی گرونه در واقع)! ترکیب‌های دیگه‌ای هم میشه انتخاب کرد ولی من همین یه حالتو فعلا می‌خوام در نظر بگیرم.

خونواده در نهایت مخالفتی نکردن. می‌دونم بابام دوست داره تعطیلات عید فطرو بریم جای دیگه، ولی داداشم یه کم نه آورده. از طرفی منم دلم می‌خواد بتونم خودم برا خودم برنامه بریزم، حتی یکی دو روزه.

دیشب یه لحظه خواستم بی‌خیال شم، مخصوصا که اولش قصدم جدی نبود و همین‌طوری مطرح کرده بودم. ولی بعد یه چیزی یادم اومد، شاید این نقطه‌ی شروع خوبی باشه برای... اون چیزی که فعلا نمی‌خوام ازش بگم!

پ.ن. اون دفعه که در مورد سفر یه روزه ازتون مشورت گرفتم، آخرش نرفتم :دی

+ طاعات‌تون قبول باشه. شهادت حضرت علی علیه‌السلام رو تسلیت میگم. یه مصرعی هست میگه «حضرت واژه‌ی برخاستن از پا افتاد»، این عبارت «حضرت واژه‌ی برخاستن» خیلی به نظرم قشنگه♥️ :(

  • فاطمه
  • دوشنبه ۶ خرداد ۹۸

فشرده‌سازی مطالب

بی‌خوابی‌های ماه رمضان. آرامش نسبی بعد از مواجهه با ترس قدیمی. پادکست گوش دادن. ضد حال خوردن از سمت همگروهی عزیز و پیچاندن متقابل! فلسفه‌ی علم. تکرار حس عدم تعلق. گزارش‌ها و مقاله‌ها. میزانِ معقولِ صرفِ پول جهت زیبایی! قتل‌های الفبایی. کدِ شبکه عصبی. استرس شب‌های قدر! جذابیت دنیای ریاضیات. سن‌پترزبورگ. بررسی احتمال نیم‌چه گیک بودن! انتخاب دکتر. ترکیب لازانیا و قرمه‌سبزی. صحبت‌های نویسنده‌ی فیلم‌نامه‌ی ایمیتیشن گیم بعد از گرفتن اسکار. بالا رفتن نمره چشم. آرامش قبل از طوفان. نظریه‌ی بازی‌ها و نقطه‌ی تعادل. دریا همه عمر خوابش آشفته‌ست...

  • فاطمه
  • جمعه ۳ خرداد ۹۸

عادت‌هاتو بازم دنبال کن!

بامداد اول خردادتون بخیر!

با گزارشی از بولت ژورنال اردیبهشت در خدمت‌تون هستیم! (پست اولش اینجاس)

۱) یه تعداد هدف مشخص کرده بودم اول ماه، که میشه چهار مورد کلی در نظرشون گرفت. دو تا رو انجام دادم و دو تا رو نه. و باید اعتراف کنم اون دو تایی که انجام ندادم سخت‌تر بودن :/

۲) آقا من هنوزم درست حکمت Mood Tracker رو نفهمیدم. ملت کلی هم نقاشی و اینا می‌کنن براش و مثلا قراره بنا به حال و هوای هر روزشون علامت بزنن. حتی یه عده جدول کل سال رو یه جا می‌کشن برای این کار. اینو ببینید مثلا، ۷ تا مود در نظر گرفته! بعد دوست دارم بدونم تعریف meh و nope چی بوده براش :)) من فقط تقویم زیر رو کشیدم و چهار تا حالتِ به نظرِ خودم اصلی رو مشخص کردم. (پوکر فیس احتمالا یه چی تو مایه‌های ok همین دوستمون می‌شه!) ولی بازم نمی‌شد موقع علامت زدن مطمئن باشم حال غالب امروزم کدوم بوده! هرچند بودن روزایی که فوق‌العاده خسته بودم ولی حال خوبی داشتم تهش، از این مطمئن بودم.

۳) Habit Tracker راضی‌کننده‌تر بود. از اون نیمه‌ی تار شده (!) به این پی می‌بریم که چهار تا از موارد رو هر روز انجام دادم!😎 بیشتر موارد به جدول خرداد هم انتقال داده شد، سه تا رو حذف کردم (تاثیر دوتاشون فعلا برام کافیه) و دو تای جدید اضافه کردم.

تایم استفاده از موبایل و اینستا رو می‌بینید؟ اون خونه‌های خالی برا اینه که تنبلی می‌کردم تو چک کردن گوشی و نوشتن زمان‌ها، و بعد که اینستا رو از گوشیم حذف کردم، دیدم اپ Quality Time (طبیعتا!) دیگه زمان اونو نشون نمی‌ده :دی انتظارم این بود که بعد از حذف اینستا کاهش زمان استفاده از گوشی قابل‌توجه‌تر باشه. البته خیلی بدم نیست، به ۴ ساعت نرسیده هیچ‌وقت. (با فرض باگ نداشتن برنامه!)

+ متوجهم که کلمه‌ی habit به اون گندگی رو اشتباه نوشتم! :دی 🚶

۴) چند وقت پیش دیدم یه نفر تو کانالش گفته صبحا که پا می‌شین قبل از چک کردن اینستا، یه چیزی رو گوگل کنید و یه ربع درباره‌ش بخونید. من این ماه همچین کاری کردم، تقریبا هر روز (ستون مربوط بهش سه روز خالی داره!) در مورد یه چیز جدید که بهش برخورده بودم یا درباره‌ش برام سوال پیش اومده بود، سرچ می‌کردم و کمی وقت می‌ذاشتم براش. به نظرم کار بیهوده‌ای نمیاد :)

۵) تعداد خوبی کتاب خوندم. تعداد کمی فیلم دیدم.

۶) برای خرداد بی‌خیال مود ترکر شدم، عوضش می‌خوام حساب جیبم رو داشته باشم. یه چیزی تو این مایه‌ها مثلا.

خب اینا بیشتر برای اطلاع خودم بودن :دی چون کلا مهمه تو این‌جور برنامه‌ریزیا تحلیل هم ازش داشته باشیم. چیزی که من قبلا خیلی بهش اهمیت نمی‌دادم. الان با توجه به چیزایی که نوشتم (و ننوشتم!) درباره‌ی هدفایی که می‌خوام برای خرداد بذارم و کارایی که خوبه دنبال کنم، بهتر می‌تونم تصمیم بگیرم.

‌پ.ن. همین‌جوری بی‌ربط به پست؛ دیدین هدیه‌ی بی‌مناسبت گرفتن چقد حس خوب داره؟ امروز از دوستم یه هدیه گرفتم و کلی ذوق کردم!😍

  • فاطمه
  • چهارشنبه ۱ خرداد ۹۸

یه کمی هم از پیشرفت‌هام بگم :)

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • فاطمه
  • دوشنبه ۳۰ ارديبهشت ۹۸

باقی‌مانده از دبیرستان

اولین سالیه که دلم نمی‌خواد افطاری فارغ‌التحصیلای دبیرستان‌مون رو برم. سال‌های پیش دوستامو هم تشویق می‌کردم بیان، می‌گفتم هر کی هر مشکلی هم با مدرسه یا کسی داره خوبه بیاد، بالاخره همین سالی یه باره که همه می‌تونیم جمع بشیم. حتی یه سال افطاری شب امتحان ترمِ سیالات ۲ بود، بازم دلم نیومد نرم. شب که برگشتم تازه شروع کردم به خوندنش :))

امسال ولی به مرحله‌ای رسیدم که دلم نمی‌خواد فعلا اون آدما رو ببینم. برای روز معلم هم با بچه‌ها نرفتم مدرسه، و فکر نکن پیچوندن کلاسم برام سخت بود. اکثریت‌شون (در واقع اکثریت اون بخشی که این دورهمی‌ها رو هنوز میان، چون یه اکثریتی هم هست که دیگه ازشون بی‌خبریم!) فقط یه چیز رو به عنوان ادامه‌ی راه زندگی می‌شناسن. پارسال تو همون برنامه‌ی افطاری با یکی از دوستام که باردار بود و یکی دیگه که بچه بغلش بود رفتیم به یکی از کمک‌مشاورا سلام کنیم، تهش خانوم با چنان لحن متعجبی بهم گفت تو چرا هنوز ازدواج نکردی که به خودم شک کردم! یا چند بار پیش اومده بعضی از دوستان لطف داشتن می‌خواستن کسی رو بهم معرفی کنن. مشکلم با قضیه اینه که طرف کلا از وقتی ازدواج کرده غیبش زده، همین سالی یکی دو بار و تو این مراسم‌هاست که منو در حد احوال‌پرسی و چند کلمه صحبت می‌بینه و بین‌شم هیچ ارتباطی باهام نداره، اون وقت انگار حرفی هم جز این موضوعات نداره که پیش بکشه. فکر می‌کنه منو می‌شناسه در حالی که ما همه‌مون بعد این همه سال تغییر کردیم. بدتر از این، گاهی یه جوری مطرح می‌کنن که معلوم نیست جدیه یا شوخی. بعد خدا نکنه اون طرف آشنا باشه، پیش میاد که می‌بینیش و نمی‌دونی اصلا خودش قضیه رو می‌دونه یا نه!

می‌دونم الان یه عده‌تون فاز نصیحت برمی‌دارین ولی من بحثم موضوع ازدواج به‌طور خاص نیست. بحث دغدغه‌هامونه که خیلی متفاوت شده. و این‌که یه عده هنوز نمی‌تونن بپذیرن چیزی که برای اونا موفقیت یا راه درستی بوده، الزاما برای بقیه نیست. (خودم این مسئله رو چند وقت پیش سر بحث اپلای کردن موفق شدم برای خودم جا بندازم.)

حلقه‌ی هفت هشت نفره‌ی دوستای نزدیک‌ترم رو بیشتر می‌پسندم. تو همین جمع هم گاهی وقتا پیش میاد که شروع می‌کنن راجع به یه چیز صحبت کردن که من اصلا توش حرفی برای گفتن ندارم، مثل همین امشب که افطاری خونه‌ی یکی‌شون جمع بودیم. گاهی فکر می‌کنم از اینا هم دورم و دغدغه‌هامون متفاوت شده. حتی چند باری شده توی بازه‌ای که می‌دیدم دارم ازشون انرژی منفی می‌گیرم، موقتا فاصله گرفتم از جمعشون... ولی واقعیت اینه که در نهایت، اینا اون دوستایی‌ان که دلم می‌خواد برای خودم حفظ کنم. :)

  • فاطمه
  • شنبه ۲۸ ارديبهشت ۹۸

YNWA

قهرمانی پرسپولیس برای سومین بار متوالی رو تبریک میگم!😏♥️

دیگه برامون عادی شده :))

بریم که این دفه تو جام قهرمانان بهتر نتیجه بگیریم :) ✌️

پ.ن. عنوان، شعار لیورپوله که دزدیدمش :دی (You'll never walk alone)

پ.ن۲. اگه پای شبکه سه بوده باشین، دیدین که همزمان با تموم شدن بازی، فینال مسابقات جهانی تکواندوی بانوان رو نشون داد. اونجا هم مهلا مومن‌زاده مدال نقره برد، اینم مبارک باشه ^_^ هفده سالشه تازه، ایشالا سالای بعد کلی طلا میاره. (اون‌وقت من هفده سالگی تو اوج از تکواندو خدافظی کردم، ای بابا :)) )

  • فاطمه
  • پنجشنبه ۲۶ ارديبهشت ۹۸

هم‌گروهی عزیزم!

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • فاطمه
  • چهارشنبه ۲۵ ارديبهشت ۹۸

نیمه‌ی تاریک وجود (۲)

پنج ماه پیش (!) یه پست گذاشته بودم درباره‌ی برداشتم از دو فصل اول کتاب نیمه‌ی تاریک وجود. بعد دیگه ول شد و ادامه‌ش ندادم تا چند شب پیش که بالاخره نشستم فصل سوم رو تموم کردم. اولش خیلی حال خوندن و فکر کردن به تمرین آخر فصلش رو نداشتم. می‌خواستم تا هر جا حسش بود بخونم و آخر هفته که دوستم رو می‌بینم کتابو بهش پس بدم. (چند ماهه چهارتا از کتاباش دستمه :دی) ولی در نهایت اینجوری شد که یه صفحه تو دفترم در راستای تمرینش نوشتم و به خودم گفتم بذار کتاب یه کم دیگه هم دستم بمونه :)

این فصل هم در ادامه‌ی حرفای قبل، میگه اگر صفت منفی یا مثبتی در دیگران توجه ما رو به خودش جلب می‌کنه، و باعث میشه ما اون رو قضاوت یا تحسین کنیم، دلیلش اینه که خودمون هم اون صفت رو داریم:

چیزی نیست که بتوانیم ببینم یا تصور کنیم و خودمان همان نباشیم. اگر ما صفتی خاص را نداشته باشیم، نمی‌توانیم آن را در دیگران تشخیص دهیم. اگر شهامت شخصی را ببینید در واقع این بازتاب شهامت موجود در درون شماست و اگر شخصی را خودخواه فرض کنید، مطمئن باشید که در درون شما هم به میزان بسیار زیادی اعمال خودخواهانه وجود دارد. گرچه این اعمال ممکن است همیشه بروز نکند، هر یک از ما قادر است هر صفتی را که می‌بینیم بروز دهیم. با توجه به اینکه ما بخشی از تصویر کلی این دنیا هستیم، تمام آنچه می‌بینیم، تحسین و فضاوت می‌کنیم نیز هستیم.

در ادامه میاد تمثیلی که جان ولوود (روانشناس) آورده رو توضیح میده. میگه درون ما مثل یه کاخ بزرگه با کلی اتاق که نماینده‌ی جنبه‌های مختلف وجود ما هستن. ما تو بچگی بدون خجالت و ترس از قضاوت میریم دنبال کشف کاخ و اتاق‌هاش. اما کم‌کم که بزرگ می‌شیم غریبه‌ها میان تو کاخ‌مون و راجع به اتاق‌هاش اظهارنظر می‌کنن. ما هم به دلایل مختلف مثل نیاز به پذیرفته شدن، ترس، یا شبیه نبودن اتاق‌هامون به بقیه و... به تدریج در یه سری اتاق‌ها رو قفل می‌کنیم. این کار بهمون امنیت میده. حتی ممکنه بعد از مدتی وجود بعضی اتاق‌ها رو یادمون بره، در صورتی که وجود هر کدوم برای ساختار کاخ ما ضروریه...

بسیاری از ما از دیدن آنچه پشت درهای بسته‌ی زندگی‌مان وجود دارد، واهمه داریم. بنابراین به جای اینکه از سر کنجکاوی و ماجراجویی به شناخت خود پنهانمان بپردازیم که سراسر هیجان و شگفتی است، وانمود می‌کنیم که چنین اتاق‌هایی اصلا وجود ندارد و این چرخه همچنان ادامه دارد. اما اگر شما واقعا تمایل دارید که زندگی‌تان را تغییر دهید، باید به کاخ خود بروید و در اتاق‌ها را یکی یکی و به آرامی باز کنید. باید جهان درونتان را کشف کنید و تمام آنچه را طرد کرده‌اید، برگردانید. تنها در حضور کل وجودتان می‌توانید از شکوهتان قدردانی کنید و از کلیت و منحصربه‌فرد بودن زندگی‌تان لذت ببرید.

بعد توضیح میده برای همینه که یه سری ویژگی‌ها تو آدمای دیگه توجه ما رو به خودشون جلب می‌کنن؛ چون همونایی هستن که ما یه زمان می‌خواستیم فراموش‌شون کنیم...

هما‌نطور که گونتر برنارد به‌درستی گفته است: «ما انتخاب می‌کنیم که از یاد ببریم کیستیم و بعد فراموش می‌کنیم که از یاد برده بودیم.»

برای او توضیح دادم که این قانونی معنوی است، که کائنات همیشه ما را به سمتی هدایت می‌کند که با کلیت خودمان روبه‌رو شویم. ما هر چیز یا هر کسی را که خصلت‌های ویژه‌ی فراموش‌شده در وجود ما را بازتاب کند، جذب می‌کنیم.

تمرین این فصلش این بود که به یه جنبه‌ی مثبت وجودمون فکر کنیم و بعد هم به یه جنبه‌ی تاریک خودمون. بعد این دو تا رو با هم روبه‌رو کنیم و سعی کنیم اون منفیه رو بپذیریم و این چیزا. خب البته این کار زمان می‌بره. ولی برام جالب بود که اون ویژگی منفی که پنج ماه پیش درباره‌ش نوشته بودم عوض شده بود. شاید یه دلیلش اینه که تمرین فصل قبل از ترس‌ها سوال می‌کرد. این بار فقط گفته بود یه ویژگی منفی‌تون رو پیدا کنید. شایدم اون ترس‌ها یه‌ذره کمرنگ شدن یا این یکی ویژگی پررنگ شده.

راستی، این پست وبلاگ آقاگل رو دیدید؟ یه جمله‌شو اینجا می‌ذارم ببینید مولانا هم همین حرفا رو زده:

همۀ اخلاقِ بد از ظلم و کین و حسد و حرص و بیرحمی و کبر چون در توست نمی‌رنجی، چون آن را در دیگری می‌بینی می‌رمی و می‌رنجی.

فیه ما فیه - مولانا

حتما برید همه‌شو بخونید خودتون :) انصافا کاش سعدی و مولانا و... خوندن برام راحت‌تر بود.

ببخشید طولانی شد، مرسی اگه تا تهش خوندین :) امروز خیلی سرحال و باحوصله نبودم و همه‌ش دلم می‌خواست بیام ذهنم رو با نوشتن از فکرام خالی کنم. نهایتش شد این یکی پست :))

  • فاطمه
  • دوشنبه ۲۳ ارديبهشت ۹۸

به یاد بیاور!

۱) میان‌ترم امروز رو تو شیش هفت ساعت بستم کلا، یه بخشش رو دیشب از طرفای یازده تا سه و نیم، بقیه‌شم صبح تا ظهر تو دانشگاه. دیشب موقع درس خوندن اومدم برا خودم شیرکاکائو درست کنم، قهوه ریختم اشتباهی :| نمی‌دونم چرا تا وقتی شیر نریخته بودم روش بوی کاکائو می‌داد :| بار دوم بود این اشتباهو می‌کردم و فکر کنم دارم حس بویاییم رو از دست می‌دم!

+ به هر حال به نظر می‌رسه قهوه تاثیرشو گذاشت. حتی صبح تو دانشگاه خوابم نمی‌برد :/

‌‌

۲) مهناز تو این پستش چند تا مینی‌سریال کره‌ای معرفی کرده. از موضوع یکی‌شون خوشم اومد و رفتم دیدمش؛ سریال Nightmare Teacher. داستان تو یه دبیرستان می‌گذره که یه تعداد از بچه‌ها برا رسیدن به چیزی که خیلی می‌خوان (زیبایی، توجه، نمره، قدرت،...) با معلم جدیدشون یه‌جور قرار داد می‌بندن و بعد میفتن تو مسیری که دیگه نمی‌شه ازش بیرون اومد... سریال جذاب و مرموزی بود به جز قسمت آخرش که خیلی الکی تموم شد :|

+ تو یه قسمتش معلمه به یه پسره یه نوشیدنی می‌داد که حافظه‌شو قوی کنه، ولی عوارضش این بود که خاطراتش محو می‌شدن. جالبه که پسره عقلش رسیده بود و چیزای مهمو روی دستش می‌نوشت، مثلا اسم دوستاش رو یا اینکه دفتر معلمه کجاس! یاد فیلم ممنتو افتادم، صد ساله می‌خوام دوباره ببینمش :/

‌‌

۳) از افتخاراتم اینه که نه تنها این آهنگ جنتلمن رو یه بارم گوش ندادم، بلکه حتی ویدیو‌های پخش شده ازش رو هم ندیدم!

+ هنوز بعضی از آهنگای ساسی مانکن که آخرین بار هفت هشت سال پیش گوش دادم، کامل از ذهنم پاک نشدن. مثلا هر وقت یکی میگه داره بارون میاد، میگم چقد بهت میاد وای چه بلایی تو کاپشن :/ :| -ــ- [اموجی کوباندن بر سر]

۴) چند شب پیش یه خواب می‌دیدم، وسطش به خودم می‌گفتم کاش خواب باشه. بعد یهو جمله‌ای که تو فیلم اینسپشن می‌گفت یادم اومد؛ که اگه یادت نمیاد از کجا اومدی اینجایی که هستی و ماجرا چه‌جور شروع شده، یعنی خوابی. باورم نمی‌شد که بالاخره تو خواب این جمله یادم اومد!! هشتگ خرکیف! ^_^

+ یه جمله‌ی دیگه‌ش هم اینه که فقط وقتی بیدار میشی می‌فهمی چیزای عجیب و غیرمنطقی تو خوابت بوده. اینو البته خودم قبلا کشف کرده بودم! :دی فکر کنم یکی دو بارم پیش اومده که تو خواب متوجهش بشم.

+

Cobb: Well dreams, they feel real while we're in them, right? It's only when we wake up that we realize how things are actually strange. Let me ask you a question, you, you never really remember the beginning of a dream do you? You always wind up right in the middle of what's going on.

🎥: Inception

  • فاطمه
  • شنبه ۲۱ ارديبهشت ۹۸

هفته‌ی فرهنگی من!

تو هفته‌ی گذشته یه فیلم دیدم و یه تئاتر. نمایش صد در صد که دوباره داره روی صحنه میره و فیلم شبی که ماه کامل شد، که از خوبای جشنواره فجر ۹۷ بود! می‌خواستم تو دو تا پست جداگونه درباره‌شون بنویسم ولی مشترک بودن هوتن شکیبا بین‌شون (چقد خوبه این بشر آخه :)) ) بهانه‌ای شد که با هم بنویسم و خب یه مقدار طولانی شد :)

راستی در مورد فیلم، در صورتی که نمی‌دونید درباره‌ی چه اتفاقی ساخته شده، خطر اسپویل وجود داره!

  • فاطمه
  • جمعه ۲۰ ارديبهشت ۹۸

•• اسم وبلاگ از عنوان کتاب "اتاقی از آن خود"ِ ویرجینیا وولف برگرفته شده.
آرشیو مطالب