۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نجوم» ثبت شده است

همین که این پست رو باز کنید بیگ بنگ اتفاق میفته!

سلام!

اگه ادعا کنم جهان همین الان و از همین لحظه‌ای که این پست جلوتون باز شده، شروع شده،

هر چیزی که اطرافتونه در همین لحظه در جهان به وجود اومده،

و تمام خاطره‌هاتون هم تو همین لحظه تو ذهن‌تون خلق شدن،

در این صورت چی می‌گید؟ :))

دیشب که یه لایو با موضوع علم، شبه علم و خرافه می‌دیدم، این ادعا رو به عنوان یه مثال از ادعاهای غیرقابل ردی که می‌شه آورد زد. بحثش رو این مثالِ خاص نبود و ازش رد شد. ولی برام جالب بود و فکرمو مشغول کرد که چطور می‌شه همچین ادعاهایی رو رد کرد. اصلا رد کردنش مهمه؟ یا حتی اگه از یه منظر دیگه بهش نگاه کنیم ممکنه واقعیت داشته باشه؟!

من الان طرفدار این ادعا نیستما :)) یعنی قرار نیست ازش دفاع کنم. فقط دوست داشتم بدونم نظر شما چیه :)

 

+ به نظرم میاد مثال معروفی باشه ولی چیزی ازش پیدا نکردم. اگه عنوان خاصی داره که می‌دونید بگید بهم.

  • فاطمه
  • جمعه ۲۰ فروردين ۰۰

قورباغه

سلام

دیشب دم غروب به هدف دیدن دنباله‌دار نئووایز (که به خاطر آلودگی‌های نوری و ساختمانی :/ از پشت بوم دیده نمی‌شه) رفتیم آبشار تهران. حالا نمی‌دونم تا حالا از اونجا کسی دیده‌تش یا نه، ما که از همون دم خونه دیدیم اون سمتِ آسمونْ ابریه، ولی رفتیم باز با اینکه برنامه‌ی دیگه‌ای هم نداشتیم! سر یه قضایایی که حوصله‌ی توضیحش رو ندارم، تقریبا از همون اول جدا شدم و راه خودمو رفتم. رفتم تا به یه حوضچه‌ای رسیدم و چون از اون همه پله بالا رفتن خسته شده بودم، نشستم رو سنگ‌های کنارش. یه ذره شاید جای عجیبی بود ولی برا خودم جالبه که برام مهم نبود اونجا نشستم و تنهام و ملت چی فکر می‌کنن یا نکنه چیزی بگن. تو حال خودم بودم و داشتم سعی می‌کردم بفهمم صاحب صدای قورباغه‌ای که می‌شنیدم کجاس، که مثلا وقتی از آب میاد بیرون ازش عکس بگیرم. (هدف نئووایز بود بعد ببین ما به عکس گرفتن از چی رضایت دادیم!) بعدتر فهمیدم دو تا قورباغه‌ن، یکی‌شون از این طرف حوض صدا می‌کرد دومی از اون‌طرف جواب می‌داد. خلاصه فکر کنم نهایتش یه ربع اونجا نشسته بودم ولی شاید چون در طول اون مدت هوا تاریک شد بیشتر به نظرم اومد.

دم صبح خواب دیدم مسافرتی جایی بودیم و کلی قورباغه اونجا دیدیم. بعد که برگشتیم، من تو ترکیبی از حمام خونه‌ی قبلی و آشپزخونه‌ی خونه‌ی فعلی‌مون بودم که متوجه شدم صدای قورباغه میاد. گشتم و دیدم چسبیده به شلوارم، و هر کار می‌کردم جدا نمی‌شد :| یه بار موفق شدم جداش کنم بعد دیدم دوباره اومده سر جاش -ــ-

این خواب منو یاد یه خاطره از خیلی سال پیش انداخت که با خانواده رفته بودیم شمال و یه روزش رفتیم جنگل. تو راه عقب ماشین راحت دراز کشیده بودم و پام رو تکیه داده بودم به اون دست‌گیره‌ی بالای شیشه، و یادمه یه لنگه جورابم دراومد و باد بردش :)) توی جنگل نمی‌دونم چطوری بود که تا یه جایی رو با ماشین رفتیم و پیاده شدیم تا چیزی بخوریم. اطراف‌مون پر از قورباغه بود و یه چیز محوی یادمه که انگار وقتی برگشتیم محل اقامت‌مون، دیدیم یه قورباغه تو صندوق عقب جا مونده و باهامون اومده :)

‌اونی که من دیدم اینقد خوشگل نبود :))

حالا نمی‌دونم تعبیر خوابم کدوم گزینه‌س؟ (دو گزینه‌ی اول رو از اینجا کپی کردم)

الف) دیدن قورباغه در خوابتان بیانگر ظرفیت تغییر یا پیش‌بینی نشده‌هاست. قورباغه ممکن است شاهزاده‌ای باشد که تغییر قیافه داده، و بیانگر تحول، احیا یا تولد دوباره است. (اینم شانس ماس، از این شاهزاده‌های طلسم‌شده نصیب‌مون می‌شه =)) )

ب) شنیدن صدای قورباغه در خوابتان بیانگر این است که شما چیزی که می‌خواستید را به طور کامل انجام نداده‌اید و به آن نرسیده‌اید.

ج) شما گیر یه موجود سیریش ول‌نکن افتاده‌اید یا می‌افتید :| (از اونجایی که هیچ‌کدوم از موارد اون صفحه به چسبیدن قورباغه به پاچه‌ی شلوار اشاره نداشت اینو خودم نتیجه گرفتم)!

د) قورباغه‌ات را قورت بده :/

ه) این خواب صرفا به خاطر دقایقی هم‌نشینی با قورباغه‌ها و مرور خاطره‌ی کوتاهی از خانه‌ی قبلی در طول روز بوده، پس لطفا به زور گودرز و شقایق را به هم ربط ندهید!

گزینه‌ی مورد نظر رو انتخاب کنید یا اگه نظر دیگه‌ای دارین اضافه کنین. ببینیم کدوم رای میاره :))

پ.ن. دیشب که داشتم برمی‌گشتم سمت ماشین، یه خونواده‌ی سه نفره از کنارم رد شدن. شنیدم پسره داشت برا پدر مادرش تعریف می‌کرد که گرگ از انسان می‌ترسه و برا همین حمله می‌کنه بهش و خیلی هم وحشیه! اول فکر کردم چه مسخره، ولی بعد به خودم گفتم آره اینجوری باش که وحشیانه به ترسات حمله کنی! (و صبح به ذهنم رسید که باز خوبه خواب گرگ ندیدم :/ )

  • فاطمه
  • جمعه ۳ مرداد ۹۹

مثلا رصد :))

سلام

دیروز صبح خیلی خجسته فقط با گوشی و یه عینک آفتابی رفتم رصد خورشیدگرفتگی! شب قبلش حوصله‌ی هیچ کاری نداشتم از جمله اینکه درباره‌ی چطور دیدن خورشیدگرفتگی یا عکس گرفتن از خودش یا تصویرش بخونم. فقط می‌دونستم نباید مستقیم بهش نگاه کرد. (یادمه بچه بودیم از این عینکای مخصوص داشتیم که حتی نمی‌دونم اصل بود یا الکی!) خلاصه با خودم فکر کردم عینک آفتابی می‌زنم، فقط هم از تو دوربین گوشی بهش نگاه می‌کنم!!

حالا بماند که کسوف کامل نبود و نمی‌شد خوب عکس گرفت، و بماند که چند بار قایمکی به خود خورشید هم نگاه کردم :/ (پیش خودم گفتم خورشیدش مثل همون حالت عادیه که چشم رو می‌زنه و اصلا نمی‌شه بیشتر از یه لحظه بهش نگاه کرد. پس یه نگاه حلاله :| )

وقتی برگشتم پایین و تازه نشستم استوری‌های با این موضوع رو دیدم، فهمیدم اولا اگه در حد یه مقوا می‌بردم سوراخ می‌کردم می‌شد تصویرش رو بندازم جایی! دوما دیدنِ خورشیدگرفتگی با عینک آفتابی هم خوب نیست :)) حتی یکی نوشته بود کلا اگه برید در معرض خورشیدگرفتگی دچار نمی‌دونم نوسانات الکترومغناطیس می‌شید می‌پکید :دی

خلاصه فعلا که بیناییم رو دارم و زنده‌م، ولی شما از من یاد نگیرید :/

اما تو عکس‌ها دیدم بدون اینکه کاری کنم، لنز دوربین اون تصویر مد نظر رو تشکیل داده ^_^ اگه درباره‌ی نحوه‌ی ایجادش چیزی می‌دونین یه توضیح می‌دین؟ کمی سرچ کردم ولی به نتیجه نرسیدم.

نمی‌دونم چرا اینا رو نوشتم با این روش فوقِ غیرِ علمی‌م! فکر کنم فقط می‌خواستم قضیه‌ی اون تصویره رو بفهمم چیه.

راستی برای دوستایی که اون دفعه از دیدن ماه کنار مشتری و زحل جا موندن، ظاهرا ۱۵ تیر بازم می‌شه دیدشون. البته من از این ویدیو که هدفش عکاسی نجومیه فهمیدم، ولی فکر کنم همینطوری هم بشه دید. الانشم من هر شب اون دو تا چیزی رو که به نظرم مشتری و زحلن می‌بینم هنوز، فقط ماه بین‌شون نیست که اونم میاد ایشالا تا دو هفته دیگه :))

پ.ن. ولادت حضرت معصومه مبارک باشه :) 🌸

  • فاطمه
  • دوشنبه ۲ تیر ۹۹

۲۳۶

سلام :)

۱) پریشب داشتم آسمون رو نگاه می‌کردم و متوجه شدم اون دو تا نقطه‌ی ستاره مانندی که چند شب پیش تشخیص داده بودم مشتری و زحل‌ان همچنان اونجان. البته فاصله‌شون از جای اون شب و همینطور از همدیگه بیشتر شده بود و طبیعتا ماه هم دیگه بین‌شون نبود، ولی تعجب کردم که هنوز می‌شه دیدشون. نمی‌دونم چرا تصور می‌کردم باید دیگه رفته باشن :)) بعد اون اپ رو باز کردم دیدم مشتری رو کلا یه جای دیگه نشون میده :/ فکر کنم باید دنبال روش‌های معتبرتری برای پیدا کردن موقعیت سیاره‌ها بگردم!

+ راستی برای اونایی که علاقه دارن، اینجا نوشته که امشب (بامداد ۲۴ خرداد) مریخ نزدیک ماه دیده می‌شه. حالا نمی‌دونم اینو با چشم غیرمسلح بشه دید یا نه.

۲) اصولا تقلب عضو جدانشدنی امتحاناس! ولی این مجازی شدن امتحانا به شدت زیادش کرده. یه دونه از این کانال‌ها که ملت توش پروژه می‌ذارن دنبال می‌کنم، این مدت پر از درخواستایی شده از این قبیل که فلان ساعت از فلان مبحث امتحان آنلاین دارم یکی رو می‌خوام جام امتحان بده :| بابا یه ذره وجدان آخه :/ می‌دونم الان بعضیاتون ممکنه بگین طبیعیه ولی خب به نظرم درست نیست. البته که امتحان‌گیرنده‌ها هم حواسشون هست و یه حرکتایی زدن که مثلا همکلاسی من ترجیح میده پاشه بیاد تهران ولی مجازی امتحان نده :))

۳) قضایای این روزای آمریکا منو یاد آهنگ Trouble in Town از Coldplay انداخت. (تو پست معرفی آلبوم‌شون هم در حد یه جمله بهش اشاره کرده بودم.) حالا نمی‌خوام بشینم تحلیل و موضع‌گیری کنم! صرفا یادش افتادم. موزیک ویدیوی جالبی هم براش ساخته شده، که رسما داره به قلعه‌ی حیوانات جورج ارول ارجاع میده! (خود آهنگ رو از اینجا می‌تونین دانلود کنین.)

۴) یه تجربه‌ی رویای شفاف هم بنویسم از چند وقت پیش. این مدت و مخصوصا چند هفته‌ای وسطای قرنطینه، خواب‌های تکراری و اعصاب‌خردکن زیادی می‌دیدم که اکثرشون تو خونه‌های بابابزرگ مامان‌بزرگ‌هام، دانشگاه یا حتی مدرسه و باشگاه اتفاق میفتادن، و جمع‌های مشابهی از فامیل و دوستا توشون تکرار می‌شد و همه چی قاطی بود. مثلا چند بار خواب دیدم با دوستا و همکلاسیام تو خونه‌ی بابابزرگم اینا جمعیم. (که کاملا برام مشخص بود از چه درگیری‌های ذهنی‌ای اومدن.) یا یه بار خواب دیدم با دوستام رفتیم پیک‌نیک، و رو پل عابر پیاده بساط پهن کردیم :| از این جور چیزا. اینه که این وسط یه بار که خوابم تبدیل به لوسید دریم شد، کلی هیجان‌زده شدم :))

از اینجا شروع شد که رفته بودم آزمایشگاه (دانشگاه) و دیدم بچه‌ها چینش میزها رو عوض کرده‌ن. از جای جدیدم راضی نبودم و ناراحت بودم هیچ‌کس بهم چیزی نمی‌گه. از خودم پرسیدم به نظرت می‌تونم میزو برگردونم سر جاش؟! نمی‌دونم چطور به دنبالش گفتم بذار یه reality check بکنم و متوجه شدم که دارم خواب می‌بینم، و باز نمی‌دونم ربطش چی بود ولی نتیجه گرفتم که پس می‌تونم میز رو جابه‌جا کنم! تو این لحظه احتمالا از هیجان این کشف، خوابم شروع کرد به محو شدن، ولی موفق شدم سریع میزو ببرم جای اولش. بعد خوشحال از این موفقیت، تا اومدم بشینم پخش زمین شدم =)) چون که صندلی رو یادم رفته بود بیارم D:

شاید خیلی خاص نبود، ولی هم تنوعی بود، هم اینکه نسبت به دفعه‌های قبل که متوجه می‌شدم دارم خواب می‌بینم ولی هیچ کاری نداشتم که بکنم، پیشرفت محسوب می‌شد :))

  • فاطمه
  • جمعه ۲۳ خرداد ۹۹

وی در همین حد از نجوم سرش می‌شد :))

سلام

دیشب بیدار موندم که ببینم از مقارنه‌ی ماه و مشتری و زحل چی می‌شه دید*. می‌دونستم قرار نیست خیلی واضح باشه، ولی نوشته بودن با چشم غیرمسلح هم دیده می‌شه. اینو هم گفته بودن که این نزدیک شدن مشتری و زحل هر ۲۰ سال یه بار پیش میاد! خلاصه رفته بودم پای پنجره و حتی ایده‌ای نداشتم تو چه شعاعی از ماه باید دنبال‌شون بگردم :)) یه ستاره بالا سر ماه بود، سمت راستش حدودا. ولی آشنا بود، به نظرم قبلا هم دیده بودمش اون‌طرفا! دقت کردم دیدم یه نقطه‌ی خیلی ریز هم بالا سمت چپ ماهه. هی گشتم دنبال یه نقطه‌ی ریز دیگه ولی چیزی دستگیرم نشد. خلاصه یه چند تا عکس گرفتم، از همینا که تهش یه دایره‌ی سفید و دو تا نقطه توش معلومه D: بعد یادم افتاد یه اپ‌هایی هستن که با واقعیت مجازی نشون میدن که اون ستاره‌ها چی به چی‌ان. رفتم Star Walk 2 رو نصب کردم و متوجه شدم اون نقطه کوچیکه زحل بوده و مشتری هم همون ستاره‌هه بوده در واقع :| هنوز فکرم درگیر اینه که پس اون ستاره/سیاره‌ای که شب‌های قبل همون‌جاها می‌دیدم چی بوده؟ :/

بعد دلم خواست عکسی که گرفته بودم رو به یکی نشون بدم. دوستم که از این چیزا خوشش میاد خواب بود و گذاشتم امروز بهش بگم. یه نفر دیگه بود ولی حس کردم نباید برای اون بفرستم، همون صحبت کردن باهاش راجع به شاتل SapceX بس بود :/

رفتم استوریش کنم که دیدم یکی از بچه‌ها استوری گذاشته از آسمون، ولی نه به نیت ماه و اینا، روش یه جمله‌ای در مورد احساسات نوشته بود. برام جالب بود که دارم این صحنه رو از یه شهر دیگه هم می‌بینم! ریپلای کردم که بی‌خیال احساسات، می‌دونستی اون دو تا نقطه‌ی بالای ماه، مشتری و زحلن؟ ^_^ گفت بله. (طبیعتا نباید اینجور می‌شد :/ ) منم گفتم پس هیچی به همون احساسات بپردازین. و بی‌خیال استوری کردنش شدم :/

خلاصه از اونجا که آخرش وبلاگه که برا آدم می‌مونه :))، عکسه این بود (نوشته‌هاش برا اینه که قرار بود استوری بشه). عکس اول همون دایره و دو تا نقطه‌ایه که گفتم :دی عکس پایینی موقعیتیه که اون اپ نشون می‌داد، و عکس وسط رو با دوربین همون برنامه گرفتم که این دو تا رو می‌نداخت رو هم. در واقع تو این مقیاس فقط ماه‌ها روی هم منطبق شدن ولی حداقل فهمیدم اون دو تا چیزی که دیدم تو همون موقعیتی بودن که قرار بوده زحل و مشتری باشن :))

اگه هم در مورد اون پای اسبی که اومده وسط عکس پایین کنجکاوین، مربوط به صورت فلکی کمانداره (Sagittarius). کار کردن با اپش سخت بود اون اول، هی دستم می‌خورد به یه ستاره کل صورت فلکی‌ش فعال می‌شد :))

ولی خوشم اومد. فکر کنم اولین بار بود سیاره پیدا می‌کردم تو آسمون. قدم بعدی اینه که بفهمم اون ستاره‌ای که گفتم شبای قبل بالای ماه می‌دیدم، چیه و بازم میاد یا نه :))

* با تشکر از این پست آقاگل که باعث شد در جریان قضیه قرار بگیرم. :)

  • فاطمه
  • سه شنبه ۲۰ خرداد ۹۹

هر چی جزئی‌تر، هیجان‌انگیزتر!

چند سال پیش یه سری بچه‌های دانشگاه برام تولد گرفتن. یادمه بعد از آز مبانی برق بود، حتی یادم مونده آخر اون جلسه چی رو توضیح می‌دادن. تموم که شد، دوستم گفت بیا برگردیم دانشکده. من یه کاری داشتم و اینم گیر داده بود که نه بیا عین کارت داره. مونده بودم که عین دوست‌پسر خودشه و اینم حساس، آخه با من چی کار داره :| خلاصه اینقدر اصرار کرد فهمیدم تولد می‌خوان بگیرن و برگشتیم! بارون گرفته بود و پیش بچه‌ها وایسادم تا عین و یه دوست دیگه‌م که رفته بودن دنبال کیک برسن :)) اینطوری سورپرایز می‌شدم من :دی بالاخره اومدن با کیک و کادویی که تشکیل شده بود از کلی آیتم کوچیک. با دیدن هر کدوم ذوق می‌کردم. عین و اون دوستم که کادو گرفته بودن هم مدام می‌گفتن اینا فکر شده‌س :))

بعدا دوستم بهم گفت عین اون روز سر کادو خریدن گفته بوده فکر می‌کنم فاطمه چیزای کوچیک بیشتر دوست داره. هنوز کنجکاوم بدونم اینو از کجا فهمیده بوده :)) به هر صورت اون دو نفر متوجه شده بودن من از خرت و پرتای کوچیک بیشتر خوشم میاد تا یه کادوی بزرگ. این چیزی بود که قبلا خودم متوجهش نشده بودم، و هیچ‌وقت نفهمیدم قبل از اون هم واقعا خوشم میومد و اون اتفاق منو متوجهش کرد؟ یا بعد از اون بود که خوشم اومد! ولی الان هر بار یه چیز کوچیک برا خودم می‌خرم، یاد اون موقع میفتم. (تقویم‌های پارسال و امسالم رو ببینید مثلا، چیزی در حدود ۶ در ۶ سانته!)

یه دوست دیگه دارم، گاهی برام عکسای بک‌گراند و این جور چیزا می‌فرسته. یه بار متوجه شدم چقد عکسایی که می‌فرسته توشون فضانورد و آسمون و ستاره داره. باز اونجا فهمیدم انگار بدون اینکه خودم متوجه باشم، تو صحبتا یا خرید رفتنا ناخودآگاه نشون دادم این جور چیزا رو دوست دارم.

بدیهیه که بخش قابل توجهی از شناختن خودمون توی رابطه با آدمای دیگه اتفاق میفته. خیلی وقتا صراحتا یا به طور ضمنی چیزی رو به رومون میارن، تعریف یا انتقاد می‌کنن، یا اصلا ممکنه خودمون ازشون بخوایم این کارو بکنن. ولی معمولا به نظرم رسیده که این موارد، ویژگی‌های اخلاقی و رفتاری‌ان بیشتر. برای همین وقتایی که موقعیتی مثل چیزایی که تعریف کردم پیش میاد، که می‌بینم بدون این که بهش فکر کرده باشم کسی چیزی مثل یه علاقه‌ی جزئی رو درباره‌م فهمیده، برام خیلی جالبه و تو ذهنم می‌مونه.

+ این لینک سایت ناسا رو شاید این روزا دیده باشین که می‌شه توش تاریخ تولدمون رو بزنیم و ببینیم که اون روز (یکی از روزهای تولد، نه الزاما همون سال) تلکسوپ هابل از چی عکس می‌گرفته! برای من این عکس بود؛ طبق توضیحاتش یه سحابیه، ولی من یه عقرب پنهان هم توش می‌بینم! (آبانی‌ام)

+ مهناز یه مستندی معرفی کرده به اسم One Strange Rock. به طور کلی در مورد کره‌ی زمینه، اما چیزی که توش منو جذب کرد (حداقل تو این دو قسمتی که دیدم) اینه که زمین رو نه فقط از نظر مثلا گونه‌های جانوری و گیاهی روش، بلکه از نظر جایگاهش تو فضا و اتفاقایی که افتاده تا بشه این زمینی که الان روش زندگی می‌کنیم بررسی می‌کنه. و اصلا یه تعداد از راوی‌هاش، افرادی هستن که مدتی تو ایستگاه‌های فضایی بودن.

  • فاطمه
  • جمعه ۱۵ فروردين ۹۹

And they have escaped the weight of darkness…

سلام. دوست داشتین این آهنگ بی‌کلام رو پلی کنین و باهاش پست رو بخونین :)

داستان از اونجا شروع شد که چند وقت پیش داشتم تو فولدر آهنگایی که از الافور آرنالدز دارم می‌گشتم، که کاور آلبوم And they have escaped the weight of darkness توجهم رو جلب کرد. همون عکسیه که دو پست قبل گذاشتم و ازتون پرسیدم با دیدنش چی براتون تداعی می‌شه:

یادمه که اون موقع منم مثل خیلیاتون یاد فیلم Arrival افتادم. برای اونایی که ندیدن یه توضیح کوتاه بدم؛ تو این فیلم یه سری موجود فضایی اومدن رو زمین و یه تعدادی دانشمند دارن تلاش می‌کنن باهاشون ارتباط بگیرن. زبان اون موجودات یه همچین شکل‌هایی هست:

فیلم جالبی هم هست. ولی سال ۲۰۱۶ ساخته شده و آلبوم سال ۲۰۱۰ تولید شده. پس الافور نمی‌تونسته از فیلم الهام گرفته باشه مگه این که از قبل با اون موجودات در ارتباط بوده باشه ؛) به هر حال خلاقیت ما یه کم محدود شد ولی چند تا ایده‌ی قشنگ دیگه هم تو کامنتا بود: دریچه‌ای به سمت نور، یه حلقه‌ی آتیش گرفته که در حال چرخوندن ازش عکس گرفته شده، و خسوف (حدس می‌زنم کسوف منظورشون بوده).

همون سری اول من یه کم گشتم و به چیزای جالبی از نماد دایره رسیدم که شاید بعدا بگم! ولی دیگه یادم رفت بیشتر برم سراغش تا چند روز پیش که دوباره یادش افتادم و ازتون سوال کردم. این سری گفتم بذار بیشتر درباره‌ی آلبوم بخونم شاید بفهمم منظور خود الافور چی بوده.

اول یه نگاه به خود آلبوم And they have escaped the weight of darkness بندازیم که دومین آلبوم رسمی الافور آرنالدزه. آلبوم ۹ تا قطعه‌ی بی‌کلام داره با عنوانایی به زبان ایسلندی (چون الافور ایسلندیه!) که ترجمه‌شون اینا میشه (ترجمه‌ها رو از این مطلب برداشتم):

1. You Are the Sun

2. You Are the Earth

3. The Moon

4. The Air Suddenly Goes Cold

​5. Still

​6. Swallow Us

​​7. Slowly, Comes the Light

​​8. From Behind Shadows

9. They Have Escaped the Weight of Darkness

خیلی جاها که در مورد آلبوم نوشته بودن، گفته بودن این آهنگا یه جورایی نوسان بین حال خوب و بد، خوشی و غم رو نشون میده. با گوش دادن‌شون هم تا حدی میشه اینو حس کرد. ولی به اسم ترک‌ها دقت کنین. انگار از ۴ تا ۶ داره تو یه سرمایی فرو میره ولی از ۷ به بعد کم‌کم نور از پشت سایه‌ها بیرون میاد و تاریکی از بین میره :) درست مثل خورشیدگرفتگی، که برای یه مدت ماه جلوی خورشید رو می‌گیره و باعث تاریکی میشه ولی بعدش کنار میره (طبیعتش اینه!) و روشنایی دوباره برمی‌گرده. یه بار دیگه از اول نگاه کنین؛ سه تا ترک اول انگار داره شخصیتای همین نمایش رو معرفی می‌کنه: خورشید، زمین و ماه. و حالا می‌تونیم کاور آلبوم رو اینجوری ببینیم که انگار داره لحظه‌ی کسوف کامل رو نشون میده. وقتی کمترین میزان نور بهمون می‌رسه. ولی می‌دونیم که هرچقدرم که تاریک باشه، همیشه به دنبال تاریکی نور میاد...

چند جا خوندم که اسم آلبوم از فیلمی به اسم Werckmeister Harmonies الهام گرفته شده. این ویدیو یه صحنه از این فیلمه که توی یه بار، چند نفر دارن صحنه‌ی اتفاق افتادن خورشیدگرفتگی رو بازی می‌کنن. طبق زیرنویسش به نظر میاد بیشتر عنوان‌های آهنگای آلبوم هم از مونولوگ همین سکانس گرفته شده. این سکانس دو تا نکته‌ی قشنگ داره. اولیش جاییه که تاریکی از بین میره و خورشید دوباره درمیاد و همه شروع می‌کنن به رقصیدن دور خورشید. دومی هم آخرشه که صاحب بار همه رو بیرون می‌کنه و پسره بهش میگه: این آخر کار نیست. این حرف می‌تونه اشاره داشته باشه به وقایع فیلم، ولی یه برداشت هم می‌تونه این باشه که این سیکل تاریکی و روشنایی همواره تکرار می‌شه.

یه مصاحبه هم خوندم با الافور که یه جا ازش می‌پرسید اون زمانی که آلبوم اولتو می‌ساختی تحت تاثیر مرگ عموت بودی، چقد برات سخت بود؟ بخشی از جوابش این بود:

… Months later his first grandson was born and was given his name, so it was that circle of life pattern which inspired the album. In the same way, it's that concept that influences the latest album; life always goes on, there's always darkness after light and then after darkness there'll be light again - it's a circle.

خیلی خوشم میاد وقتی می‌تونم بفهمم پشت کار یه هنرمند چه فکری بوده! و این مفهوم چرخه‌ی تکرار روشنایی و تاریکی، انگار از اون چیزاس که همیشه تو هر فرهنگی به یه شکلی بوده. چون چیز خیلی واضحیه که طبیعت داره نشون‌مون میده ولی خیلی وقتا یادمون میره.

نمی‌دونم، شاید برای شخص خودم الان بهترین موقعی بود که می‌تونستم برم دنبال این قضیه. این روزا هر کسی با هر دیدی و تو هر مقیاسی که نگاه کنه احتمال زیاد یه darknessـی می‌بینه. برای من یه یادآوری خوب بود که تاریکی آخر داستان نیست.

... And we will escape the weight of darkness :)

پ.ن. شاید ادامه داشته باشه!

پ.ن۲. نتونستم سایتی پیدا کنم که راحت و بدون اینکه عضویت بخواد، بشه ازش کل آلبوم رو دانلود کرد. امیدوارم با همون لینک اسپاتیفای که دادم اوکی باشین. یا اینکه از بات‌های تلگرامی دانلود آهنگ کمک بگیرین :))

پ.ن۳. دو سال پیش الافور تو تهران کنسرت داشت و من از لایو یه نفر نگاه کردم کنسرت رو. سیوش هم کردم ولی فکر کنم پاک شده :)) کاش که دوباره بیاد.

+ امشبم که لیله الرغائبه ^_^

ویرایش: این که چند نفرتون گفتین رفتین دنبال آلبوم خوشحالم کرد جدا، و یه کمی هم شرمسار شدم چون درستش این بود بالاخره به یه شکلی لینک بدم برای دانلود آلبوم، نهایتش خودم آپلودش کنم (ولی انصافا برین اکانت اسپاتیفای بسازین به درد این روزا می‌خوره :دی). الان لینک‌ها رو اضافه کردم، جا داره تشکر کنیم از استیو بابت آپلود کردن آهنگا :)

  • فاطمه
  • پنجشنبه ۸ اسفند ۹۸

سیاه‌چاله

خب احتمالا این روزا همه‌تون درباره‌ی اولین عکسی که از یه سیاه‌چاله گرفته شده شنیدین. می‌خواستم یه کم در موردش بنویسم اما دیدم شروعش که کنم دیگه طولانی میشه و ممکنه از حوصله‌ی جمع خارج باشه. ضمنا منم اطلاعاتم خیلی زیاد نیست و هر چی بگم تو مطالب و ویدیو‌های دیگه پیدا میشه. پس فقط یه چیز میگم و رد میشم!

یه خانومی به اسم کیتی بومن تو این پروژه مشارکت داشته که اگه پیگیر این قضیه بوده باشین، عکسشو زیاد دیدین این روزا. ایشون الگوریتمی رو طراحی کرده که به کمکش تونستن از داده‌هایی که از تلسکوپ‌ها به دست آوردن به تصویر سیاه‌چاله برسن (که البته خود تهیه و پردازش داده‌ها هم کلی داستان داشته):

یه جا نوشته بود کیتی ۲۹ سالشه، و من به این فکر افتادم که من وقتی ۲۹ سالم بشه چه کار موثری انجام داده‌م. امروز ویدیوی سخنرانی تدِ کیتی رو دیدم که درباره‌ی نحوه‌ی کارشون توضیح می‌داد. ویدیو برای پاییز ۲۰۱۶ بود! خب منم طبیعتا انتظار نداشتم این پروژه تو چند هفته انجام شده باشه! (حتی توی ویدیوی پیج مجله‌ی نجوم، آقاهه انگار می‌گفت فقط انتقال داده‌ها از تلسکوپی که تو قطب جنوب بوده یه سال طول کشیده!) ولی انگار این برام یه تلنگر بود که عزیزم! اگه می‌خوای تو چند سال آینده یه کار موثر بکنی، از الان باید شروعش کنی!

یا اینطور بگم: کاری که الان شروعش کنی شاید طول بکشه نتیجه بده، ولی عجله نکن، بالاخره به اون چیزی که می‌خوای می‌رسی :)

پ.ن. یه عکس دیگه هم که این روزا زیاد دیده میشه، عکس مارگارت همیلتون در کنار کیتی بومنه. (مارگارت همیلتون مدیر تیم طراحی سیستم پرواز آپولو بوده که اولین انسان باهاش به ماه رفته.) خیلیا این عکسو برای معرفی زن‌هایی که تو این کارای بزرگ فضایی نقش داشتن گذاشتن. فیلم Hidden Figures هم چنین موضوعی داره و تصمیم داشتم هر وقت دیدمش بیام معرفیش کنم، ولی دیدم این پست مناسب‌تره براش. معرفی این فیلمو می‌تونید تو این پست وبلاگ چارلی بخونید. (اگه دیده بودمش بازم زیاده‌گویی نمی‌کردم و ارجاعتون می‌دادم به همون پست :) )

  • فاطمه
  • شنبه ۲۴ فروردين ۹۸

از لحاظ پیشرفت علم

مریخ‌نورد اینسایت بعد از شیش ماه رسیده به مریخ. [عکسی که فرستاده رو ببینید!]

یه دانشمند چینی برای اولین بار دو تا نوزاد رو با دستکاری ژنتیکی به دنیا آورده.*

اون وقت من امروز همه‌ش درگیر این بودم که به دوستان بگم ضرب ماتریس‌ها درسته خاصیت جابجایی نداره، ولی شرکت‌پذیری** رو داره. :|

اسکرین‌شات گرفته شده از فیلم The Martian!***

* هدف این دانشمند مقاوم‌سازی دی‌ان‌ای اون دو تا بچه در مقابل ویروس ایدز بوده، ولی کلی انتقاد بهش شده. دانشگاه محل کارش که کلا گفته ما خبر نداشتیم! این پست دقیقا مربوط به این خبر نیست و بحثش بیشتر رو مشابه‌سازیه، ولی بی‌ربط هم نیست. بخونیدش تا ببینید چرا این کار می‌تونه خطرناک باشه. 

** یعنی اینکه A(BC)=(AB)C. یکی از سوالای امتحان ریاضی پیشرفته‌ی امروز محاسباتی داشت که اولش باید چهار تا ماتریس رو ضرب می‌کردیم. آخر سوال جوابی که به دست آوردم به نظرم منطقی نرسید. حالا بعد از امتحان از هر کی می‌پرسیدم می‌گفت باید ماتریسا رو به ترتیب از چپ ضرب می‌کردی! :| داشت باورم می‌شد کم‌کم :| خدایا شکرت حداقل اینو سوتی ندادم! :))

*** این فیلم‌های فضایی هم خیلی خوبن خدایی :) گاهی تخیلی میشن یا سوتی‌های علمی میدن، ولی در کل ایده‌هاشون جذابه! اولین بار که مریخی رو می‌دیدم به این صحنه‌ش که رسیدم به نظرم خیلی با ابهت رسید! مریخه اون پشت!

  • فاطمه
  • چهارشنبه ۷ آذر ۹۷

•• اسم وبلاگ از عنوان کتاب "اتاقی از آن خود"ِ ویرجینیا وولف برگرفته شده.
آرشیو مطالب