سلام :)
۱) پریشب داشتم آسمون رو نگاه میکردم و متوجه شدم اون دو تا نقطهی ستاره مانندی که چند شب پیش تشخیص داده بودم مشتری و زحلان همچنان اونجان. البته فاصلهشون از جای اون شب و همینطور از همدیگه بیشتر شده بود و طبیعتا ماه هم دیگه بینشون نبود، ولی تعجب کردم که هنوز میشه دیدشون. نمیدونم چرا تصور میکردم باید دیگه رفته باشن :)) بعد اون اپ رو باز کردم دیدم مشتری رو کلا یه جای دیگه نشون میده :/ فکر کنم باید دنبال روشهای معتبرتری برای پیدا کردن موقعیت سیارهها بگردم!
+ راستی برای اونایی که علاقه دارن، اینجا نوشته که امشب (بامداد ۲۴ خرداد) مریخ نزدیک ماه دیده میشه. حالا نمیدونم اینو با چشم غیرمسلح بشه دید یا نه.
۲) اصولا تقلب عضو جدانشدنی امتحاناس! ولی این مجازی شدن امتحانا به شدت زیادش کرده. یه دونه از این کانالها که ملت توش پروژه میذارن دنبال میکنم، این مدت پر از درخواستایی شده از این قبیل که فلان ساعت از فلان مبحث امتحان آنلاین دارم یکی رو میخوام جام امتحان بده :| بابا یه ذره وجدان آخه :/ میدونم الان بعضیاتون ممکنه بگین طبیعیه ولی خب به نظرم درست نیست. البته که امتحانگیرندهها هم حواسشون هست و یه حرکتایی زدن که مثلا همکلاسی من ترجیح میده پاشه بیاد تهران ولی مجازی امتحان نده :))
۳) قضایای این روزای آمریکا منو یاد آهنگ Trouble in Town از Coldplay انداخت. (تو پست معرفی آلبومشون هم در حد یه جمله بهش اشاره کرده بودم.) حالا نمیخوام بشینم تحلیل و موضعگیری کنم! صرفا یادش افتادم. موزیک ویدیوی جالبی هم براش ساخته شده، که رسما داره به قلعهی حیوانات جورج ارول ارجاع میده! (خود آهنگ رو از اینجا میتونین دانلود کنین.)
۴) یه تجربهی رویای شفاف هم بنویسم از چند وقت پیش. این مدت و مخصوصا چند هفتهای وسطای قرنطینه، خوابهای تکراری و اعصابخردکن زیادی میدیدم که اکثرشون تو خونههای بابابزرگ مامانبزرگهام، دانشگاه یا حتی مدرسه و باشگاه اتفاق میفتادن، و جمعهای مشابهی از فامیل و دوستا توشون تکرار میشد و همه چی قاطی بود. مثلا چند بار خواب دیدم با دوستا و همکلاسیام تو خونهی بابابزرگم اینا جمعیم. (که کاملا برام مشخص بود از چه درگیریهای ذهنیای اومدن.) یا یه بار خواب دیدم با دوستام رفتیم پیکنیک، و رو پل عابر پیاده بساط پهن کردیم :| از این جور چیزا. اینه که این وسط یه بار که خوابم تبدیل به لوسید دریم شد، کلی هیجانزده شدم :))
از اینجا شروع شد که رفته بودم آزمایشگاه (دانشگاه) و دیدم بچهها چینش میزها رو عوض کردهن. از جای جدیدم راضی نبودم و ناراحت بودم هیچکس بهم چیزی نمیگه. از خودم پرسیدم به نظرت میتونم میزو برگردونم سر جاش؟! نمیدونم چطور به دنبالش گفتم بذار یه reality check بکنم و متوجه شدم که دارم خواب میبینم، و باز نمیدونم ربطش چی بود ولی نتیجه گرفتم که پس میتونم میز رو جابهجا کنم! تو این لحظه احتمالا از هیجان این کشف، خوابم شروع کرد به محو شدن، ولی موفق شدم سریع میزو ببرم جای اولش. بعد خوشحال از این موفقیت، تا اومدم بشینم پخش زمین شدم =)) چون که صندلی رو یادم رفته بود بیارم D:
شاید خیلی خاص نبود، ولی هم تنوعی بود، هم اینکه نسبت به دفعههای قبل که متوجه میشدم دارم خواب میبینم ولی هیچ کاری نداشتم که بکنم، پیشرفت محسوب میشد :))