۳ مطلب در مهر ۱۳۹۹ ثبت شده است

این من هستم:

۱) کسی که حرف زدن با آدم‌ها و نوشتن رو دوست داره، اما امیدوار بوده به این چالش دعوت نشه چون نمی‌دونه چطور خودش رو تو چهار جمله معرفی کنه!

۲) در کلنجاری همیشگی بین «بودنِ در لحظه» و «پناه بردن به عالم خیال برای فرار از واقعیت لحظه».

۳) تا حدی دچار کمال‌طلبی (و تبعاتش) و در تلاش برای غلبه به آن!

۴) دوست‌دار علم، فلسفه و تکنولوژی -اما بدون عمق قابل توجهی در بیشترشون!- و هم‌چنین آسمان، کتاب‌ها، اشیای کوچک، و اِلمان‌های مستقیم و غیرمستقیم موجود در این عکس!

این چالش با قوانین سفت و سختش از اینجا شروع شده!

ممنون از دختر دماغ گوجه‌ای، سولویگ، سرکار علیه و یاسمن گلی که منو دعوت کردن.

دعوت می‌کنم از: خانم ۲۹۱۲، کپو، مهدی و ‌الهه (که اتفاقا قراره به زودی صفحه‌ی درباره‌ی من‌ش رو هم به‌روز کنه!).

  • فاطمه
  • چهارشنبه ۳۰ مهر ۹۹

معرفی کتاب میرزا مقنی گورکن

سلام :)‌

این پست در راستای طرح هدیه و مسابقهای که آقای صفایی‌نژاد و نشر صاد به مناسبت روز جهانی کتاب الکترونیک برگزار کرده بودن نوشته شده*. من از بین کتاب‌هایی که به نظرم جالب‌تر اومدن، کتاب میرزا مقنی گورکن رو برای هدیه گرفتن انتخاب کردم و الان می‌خوام معرفیش کنم. این کتاب اولین اثر نویسنده‌ش، آقای علی درزی، هست و شروع نوشتنش از یک مسابقه‌ی داستان‌نویسی بوده که ایشون توش رتبه‌ی اول شده.

از اسم کتاب شروع می‌کنم چون خودم اولش معنی مقنی رو نمی‌دونستم! مُقَنی یعنی چاه‌کن، یا کسی که قنات می‌سازه. میرزا، شخصیت اصلی کتاب، تو روستای جیران هم مقنیه و هم گورکن. انگار کلا تو کار چاه کندنه، چه برای تهیه‌ی آب باشه چه به عنوان قبر. چه برای زندگی، چه برای مرگ! اما عجیب‌تر از این، دختربچه‌ی قرمزپوشیه که سال‌هاست گاهی به خواب میرزا میاد و بهش خبر می‌ده که قراره یکی از اهالی روستا بمیره. میرزا همیشه حس مسئولیت می‌کنه که باید اون فرد رو نجات بده. گاهی هم موفق می‌شه و گاهی نه. اما... اگه نوبت به آدمی برسه که میرزا ازش یه کینه‌ی قدیمی داره، انتخابش چیه؟!

«ببین! اصلا تو فکر کن من همین‌طوری اتفاقی انتخابت کردم، اگه هر کس دیگه‌ای رو هم انتخاب می‌کردم، اونم اتفاقی می‌شد دیگه، درسته؟»

«آره راستم می‌گی! همین‌طوری اتفاقی گند زدی به کل زندگی‌م.»

«واسه هر کسی تو دنیا یه اتفاقی هست که بیفته و گند بزنه به کل زندگی‌ش. خودت رو نگران این موضوع نکن!»

این یکی از مکالمه‌های بین میرزا و دختره بود، وقتی میرزا شاکی شده بود که چرا اون باید این خواب‌ها رو ببینه. قضیه‌ی این خواب‌ها و اینکه اون دختر از کجا اومده یه بخش از داستانه، بخش دیگه‌ای هم به دعوا و دلگیری میرزا از یکی از خان‌های روستا اختصاص داره که علتش رو گرچه از همون اوایل داستان که بحثش پیش میاد می‌شه حدس زد، هر چی داستان جلوتر می‌ره بیشتر در جریان جزئیاتش قرار می‌گیریم.

داستان‌های فرعی و اتفاق‌های دیگه‌ای که تو روستا پیش میاد، ما رو با جو روستای جیران و مردمش آشنا می‌کنه. مردمی که همدیگه رو می‌شناسن و هر اتفاقی می‌افته، جمع می‌شن و راجع بهش صحبت می‌کنن. تو همین مکالمات بعضا طنزآمیز، با طرز فکر، اعتقادات یا خرافه‌هاشون هم آشنا می‌شیم. حتی وقتی یکی می‌میره هم اینا پچ‌پچ و خنده‌های پنهانی‌شون به راهه! اکثرا هم یه ترسی از میرزا به خاطر خواب‌هاش دارن!

یه موردی که اینجا کمی منو اذیت کرد، برخی کلمات و اصطلاحاتی بود که تو گویش‌شون وجود داشت و من متوجه نمی‌شدم. بعضی‌ها رو می‌تونستم حدس بزنم یا با سرچ کردن بفهمم. بعضیاشون هم شماره‌ی پاورقی خورده بودن اما متاسفانه از خود پاورقی خبری نبود (که شاید این مشکل از نسخه‌ی طاقچه بوده).

کتاب توصیف‌های قشنگی داشت. و چیز جالبی که بعضی جاها به چشم می‌خورد، ترکیب خواب و خیال میرزا و واقعیت، یا انتقال روایت از یکی به اون یکی بود. مثل وقتی که میرزا آخر خوابی می‌دید صدایی می‌شنید و بیدار که می‌شد می‌فهمید در واقعیت هم مثلا چیزی افتاده زمین و صدا ایجاد کرده (چیزی که ما هم تجربه‌ش می‌کنیم). یا مثلا اینجا رو خیلی دوست داشتم:

طلعت تلنگری به بینیِ میرزا زد و خندید.

دانه‌ی درشت برف، نوک بینی میرزا نشست. صدای دختری از بالای قبر به گوشش رسید: «خسته نباشی پیرمرد».

دانه‌ی درشت برف و صدای دختر، میرزا را از عالم خاطرات، دوباره به داخل قبر انداخت.

پایان کتاب هم از نظرم غیرقابل پیش‌بینی بود و دوستش داشتم.

من معمولا سراغ کتاب‌هایی که تعریفی ازشون یا اسمی از نویسنده‌شون نشنیدم نمی‌رم، اما از خوندن میرزا مقنی گورکن لذت بردم و به شما هم پیشنهادش می‌کنم :) این صفحه‌ی کتاب در سایت نشر صاد هست که پایینش لینک‌های تهیه‌ی کتاب در اپلیکیشن‌های طاقچه و فراکتاب رو گذاشتن.

* تو روزگاری (!) که اکثر طرح‌های این چنینی تو فضاهایی مثل اینستا انجام می‌شن، جا داره خوشحالی و تشکر خودم رو بابت اینکه این هدیه و در ادامه‌ش مسابقه برای وبلاگ‌نویس‌ها و تو این فضا برگزار شد، اعلام کنم :)

  • فاطمه
  • چهارشنبه ۲۳ مهر ۹۹

پیچ‌های بیان! - ویرایش بیشتر :))

سلام دوستان :)

نمی‌دونم شما هم این روزا با بیان به مشکل خوردین یا نه. برا من که هر روز یه پیچش داره شل می‌شه :/ گفتم اینجا بگم شاید بعضیاش مشترک باشه، یا بعضیاش به مرورگری چیزی مربوط باشه. اگه نکته‌ای به نظرتون اومد ممنون می‌شم راهنمایی کنید.

ویرایش: خیلی خیلی ممنون از کامنت‌ها و راهنمایی‌ها. یه توضیح برا مواردی که حل شدن در ادامه‌ی هر کدوم اضافه کردم.

۱) از دیروز کلا بیان و وبلاگ‌هاش رو با مرورگرای لپ‌تاپ (با یا بدون وی‌پی‌ان) نمی‌تونم درست باز کنم. از این ارورهای امنیتی میده که باید بگی باشه آقا، unsafe بازش کن. این وضعیت برای هر بار باز کردن پنل یا وبلاگا تکرار می‌شه. رو گوشی این مشکل وجود نداره (یه بار فقط پیش اومد یعنی). انگار مشکل از خود بیانه که سرتیفیکیت امنیتیش رو تمدید نکرده برا همین مرورگرها هشدار می‌دن ممکنه اطلاعات‌تون دزدیده بشه و این صحبتا. ولی شایدم مشکل از جای دیگه‌س. برا شما هم این پیش اومده؟

✔ این مسئله ظاهرا حل شده. احتمالا از بالا اقدامی کردن :) به هر صورت دیگه جایی ارور نمیاد و تو موزیلا هم بغل آدرس صفحات علامت قفل برگشته.

۲) چند وقته بعضی وبلاگ‌ها رو که با لپ‌تاپ باز می‌کنم قالبشون برام بالا نمیاد. فقط متن‌ها رو می‌بینم که رفتن یه سمت. انگار کلا css قالب پریده باشه. رو مرورگرهای مختلف امتحان کردم، همینه. برای یکی از این افراد که کامنت گذاشتم گفت برای خودش مشکلی نداره. الان دو نمونه‌شون رو تونستم پیدا کنم؛ این وبلاگ و این یکی. قالب اولی روی گوشیم درست میاد، دومی روی گوشی هم نمیاد. تنها اشتراکی که پیدا کردم منبع قالبشون بود. می‌شه ببینید برای شما چطوریه؟

✔ ناگهان (!) به این نتیجه رسیدم که این مشکل هم با همون روشی که تو شماره ۳ بهش رسیدیم حل می‌شه! حتی دیدم وبلاگ‌های بیشتری هم بودن که عکس‌های قالب‌هاشون رو نمی‌دیدم یا فونت‌هاشون درست برام نمی‌اومد، فقط چون قالب‌های اونا اون‌قدری به هم نمی‌ریخت متوجه نشده بودم!

۳) باز چند روزه عکس‌هایی که تو پست‌هاتون می‌ذارین (غیر از عکسایی که تو صندوق بیان آپلود شده‌ن) برام لود نمی‌شن :)) این مشکل رو فقط با کروم و روی لپ‌تاپ دارم. تازه وقتی Open image in new tab رو می‌زنم باز می‌شن ولی تو خود صفحه‌ی پست نه. این دیگه چه جورشه؟ :/

✔ یکی از دوستان لطف کردن این لینک رو فرستادن. خلاصه‌ش اینه که اگه شما هم این مشکل رو تو کروم دارین، تو اون سایتی که هستین رو علامت قفل (یا علامت تعجب؛ اگه secure نباشه!) کنار آدرس کلیک کنید و برین تو site settings. تو لیست پرمیشن‌هایی که میاره، حالت مربوط به Insecure content رو به Allow تغییر بدین.‌

۴) چند روز پیش تو یکی از وبلاگ‌ها دیدم گفته بودن قالب‌های عرفان (روحش شاد) یه باگی داره و در صورتی که برای یه پست تعیین کنیم که نظرا خصوصی باشن، کلا باکس کامنت رو نشون نمی‌ده. اون موقع اهمیتی ندادم، نه راه حلش رو دیدم نه آدرسش رو جایی ذخیره کردم. خیلی کلید اسرار طور، چند روز بعدش که می‌خواستم کامنت‌های اون پست سی روز نوشتن رو خصوصی بذارم متوجه شدم که بله، واقعا همچین مشکلی هست :)) کسی راه حلی داره یا اون پست رو یادشه تو چه وبلاگی بوده؟

✔ ممنون از دوستانی که اون پست و وبلاگ رو بهم گفتن: عدم نمایش فرم ارسال نظر خصوصی. خودم هنوز انجامش ندادم البته.

۵) با صندوق بیان هم مشکل داشتم که اون رو خودم فهمیدم باید چی کار کنم :))

✔ به جای اینکه از توی پنل واردش بشم که هیچی نمیاره، از اول از آدرس box.bayan.ir بازش می‌کنم!

اگه راجع به هر کدوم‌شون راه حلی داشتین، ممنون می‌شم کمک کنین. دیگه اعصابم داره به هم می‌ریزه :))

  • فاطمه
  • شنبه ۱۹ مهر ۹۹

•• اسم وبلاگ از عنوان کتاب "اتاقی از آن خود"ِ ویرجینیا وولف برگرفته شده.
آرشیو مطالب