با برگ‌ها می‌رقصد*

به طرف در خروجی دانشگاه می‌رم، خوشحال از تعطیلیِ پیش رو و کمی استراحت. برگ زیادی روی زمین ریخته؛ از اون برگ‌های زرد و نارنجی که فقط توی پاییز انتظار دیدن‌شون رو داری و تو تابستون کسی تحویل‌شون نمی‌گیره. قدم‌هام رو طوری برمی‌دارم که پام بره روشون، شاید اینم یه جور توجه کردن باشه، هرچند دردناک!

یه‌دفعه باد می‌وزه و کلی برگ دیگه از درختا جدا می‌شن. محو صحنه‌ی آروم پایین اومدن‌شون می‌شم. برگ‌های روی زمین هم هوا می‌رن و همگی تو یه مسیر دایروی شروع به چرخیدن می‌کنن. یه لحظه حس می‌کنم باد منو هم داره می‌بره، قراره به برگ‌ها بپیوندم و وارد اون مسیر بشم و بچرخم و بچرخم. انگار اون چند ثانیه خودم رو سپرده‌م به باد، بی‌دغدغه و رها.

به خودم میام؛ جهت باد عوض شده و برگ‌ها دارن مخالف من حرکت می‌کنن، یا من مخالف اون‌ها، از اون قسمت رد شدم به هر حال. راه خودم رو می‌رم و اونا رو به حال خودشون می‌ذارم تا بچرخن و برقصن، شاید کسی یه‌کم تحویل‌شون بگیره...

🎧 John Barry – The John Dunbar Theme (Dances with Wolves OST)

* اشاره به عنوان فیلم با گرگ‌ها می‌رقصد، که البته ندیدمش! فقط با دیدن برگ‌ها یهو به ذهنم رسید :)

‌+ پستِ قبلیِ امروز

  • فاطمه
  • دوشنبه ۱۳ خرداد ۹۸

عذاب وجدان‌ الکی

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • فاطمه
  • دوشنبه ۱۳ خرداد ۹۸

من هیچ، من نگاه

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • فاطمه
  • پنجشنبه ۹ خرداد ۹۸

«قدر»

سلام

این چند روز سه تا پست خوب خوندم درباره‌ی شب‌های قدر، دیدم چه قشنگ میگن، تا حالا اینجوری به قضیه نگاه نمی‌کردم. این سه تا پست بودن که شاید شما هم دیده باشین: چالش سند یک ساله‌ی زندگی | اِنّا اَنزَلناهُ فی لَیلَه القَدر | قدر و همت

باعث شد به این جمع‌بندی برسم که شب قدر فقط برای دعا کردن و نعمت بیشتر خواستن نیست، در کنارش باید برای استفاده ازشون طرح و برنامه بریزم. برنامه ریختن مستلزم شناختن نعمت‌ها، سرمایه‌ها، امکانات، استعدادها و توانایی‌هایی که الان دارم هم هست. این‌که تا حالا چه جوری ازشون استفاده کرده‌م و از این به بعد باید چه جوری باشه. در کل این‌که بفهمم کجام و کجا می‌خوام برم. این چیزاس که قدر و ارزش و اندازه‌ی منو تعیین می‌کنه. بالا رفتن اینو باید از خدا بخوام و از طرفی خودمم باید براش تلاش کنم. اصلا حدیث داریم از امیرالمؤمنین که میگن: ارزش هرکس به اندازه‌ی همت اوست. :)

یه چیز محوی یادمه از حرف یکی از معلمای دینی دبیرستانم که تو کتابم نوشته بودم. می‌گفت شُکر کردن سه مرحله داره: زبانی، قلبی، عملی. خب قطعا درباره‌ش میشه خیلی حرف زد و تفسیر کرد، ولی چیزی که در ادامه‌ی حرفا بالا یهو به ذهنم رسید اینه که شکرِ عملی، شاید از یه جهت همین استفاده‌ی درست از نعمت‌ها و سرمایه‌هامون باشه. از طرفی اینم می‌دونیم که: شکر نعمت، نعمتت افزون کند! :)

خلاصه در کنار این که از خدا نعمت بیشتر و تقدیر خوب برای سال بعدمون می‌خوایم، حواسمون به اینم باشه که قرار نیست خدا همه چی رو اوکی کنه و ما فقط بشینیم لذت‌شو ببریم تا سال بعد :))

برداشت ناقص منو ببخشید، فقط چیزایی بود که به ذهنم رسید. و قطعا مخاطبش در درجه‌ی اول خودمم که خیلی عقبم...

توی این آخرین شب قدر، منو هم تو دعاهاتون یاد کنید :)

  • فاطمه
  • سه شنبه ۷ خرداد ۹۸

تا یار که را خواهد و میلش به که باشد

از دیشب یه فکری زده به سرم (به سر که نمی‌شه گفت... اینجور خواستنای یهویی، دلی‌ان بیشتر) و چند بار تا الان سایتای بلیت قطار و هواپیما رو بالا پایین کردم. قطاری که دوستم داره باش میره جا نداره فعلا. اگه اون اوکی بشه برگشتم یه تاریخیه که بلیت هواپیما قیمتش مناسبه (مسیر عکسش خیلی گرونه در واقع)! ترکیب‌های دیگه‌ای هم میشه انتخاب کرد ولی من همین یه حالتو فعلا می‌خوام در نظر بگیرم.

خونواده در نهایت مخالفتی نکردن. می‌دونم بابام دوست داره تعطیلات عید فطرو بریم جای دیگه، ولی داداشم یه کم نه آورده. از طرفی منم دلم می‌خواد بتونم خودم برا خودم برنامه بریزم، حتی یکی دو روزه.

دیشب یه لحظه خواستم بی‌خیال شم، مخصوصا که اولش قصدم جدی نبود و همین‌طوری مطرح کرده بودم. ولی بعد یه چیزی یادم اومد، شاید این نقطه‌ی شروع خوبی باشه برای... اون چیزی که فعلا نمی‌خوام ازش بگم!

پ.ن. اون دفعه که در مورد سفر یه روزه ازتون مشورت گرفتم، آخرش نرفتم :دی

+ طاعات‌تون قبول باشه. شهادت حضرت علی علیه‌السلام رو تسلیت میگم. یه مصرعی هست میگه «حضرت واژه‌ی برخاستن از پا افتاد»، این عبارت «حضرت واژه‌ی برخاستن» خیلی به نظرم قشنگه♥️ :(

  • فاطمه
  • دوشنبه ۶ خرداد ۹۸

فشرده‌سازی مطالب

بی‌خوابی‌های ماه رمضان. آرامش نسبی بعد از مواجهه با ترس قدیمی. پادکست گوش دادن. ضد حال خوردن از سمت همگروهی عزیز و پیچاندن متقابل! فلسفه‌ی علم. تکرار حس عدم تعلق. گزارش‌ها و مقاله‌ها. میزانِ معقولِ صرفِ پول جهت زیبایی! قتل‌های الفبایی. کدِ شبکه عصبی. استرس شب‌های قدر! جذابیت دنیای ریاضیات. سن‌پترزبورگ. بررسی احتمال نیم‌چه گیک بودن! انتخاب دکتر. ترکیب لازانیا و قرمه‌سبزی. صحبت‌های نویسنده‌ی فیلم‌نامه‌ی ایمیتیشن گیم بعد از گرفتن اسکار. بالا رفتن نمره چشم. آرامش قبل از طوفان. نظریه‌ی بازی‌ها و نقطه‌ی تعادل. دریا همه عمر خوابش آشفته‌ست...

  • فاطمه
  • جمعه ۳ خرداد ۹۸

عادت‌هاتو بازم دنبال کن!

بامداد اول خردادتون بخیر!

با گزارشی از بولت ژورنال اردیبهشت در خدمت‌تون هستیم! (پست اولش اینجاس)

۱) یه تعداد هدف مشخص کرده بودم اول ماه، که میشه چهار مورد کلی در نظرشون گرفت. دو تا رو انجام دادم و دو تا رو نه. و باید اعتراف کنم اون دو تایی که انجام ندادم سخت‌تر بودن :/

۲) آقا من هنوزم درست حکمت Mood Tracker رو نفهمیدم. ملت کلی هم نقاشی و اینا می‌کنن براش و مثلا قراره بنا به حال و هوای هر روزشون علامت بزنن. حتی یه عده جدول کل سال رو یه جا می‌کشن برای این کار. اینو ببینید مثلا، ۷ تا مود در نظر گرفته! بعد دوست دارم بدونم تعریف meh و nope چی بوده براش :)) من فقط تقویم زیر رو کشیدم و چهار تا حالتِ به نظرِ خودم اصلی رو مشخص کردم. (پوکر فیس احتمالا یه چی تو مایه‌های ok همین دوستمون می‌شه!) ولی بازم نمی‌شد موقع علامت زدن مطمئن باشم حال غالب امروزم کدوم بوده! هرچند بودن روزایی که فوق‌العاده خسته بودم ولی حال خوبی داشتم تهش، از این مطمئن بودم.

۳) Habit Tracker راضی‌کننده‌تر بود. از اون نیمه‌ی تار شده (!) به این پی می‌بریم که چهار تا از موارد رو هر روز انجام دادم!😎 بیشتر موارد به جدول خرداد هم انتقال داده شد، سه تا رو حذف کردم (تاثیر دوتاشون فعلا برام کافیه) و دو تای جدید اضافه کردم.

تایم استفاده از موبایل و اینستا رو می‌بینید؟ اون خونه‌های خالی برا اینه که تنبلی می‌کردم تو چک کردن گوشی و نوشتن زمان‌ها، و بعد که اینستا رو از گوشیم حذف کردم، دیدم اپ Quality Time (طبیعتا!) دیگه زمان اونو نشون نمی‌ده :دی انتظارم این بود که بعد از حذف اینستا کاهش زمان استفاده از گوشی قابل‌توجه‌تر باشه. البته خیلی بدم نیست، به ۴ ساعت نرسیده هیچ‌وقت. (با فرض باگ نداشتن برنامه!)

+ متوجهم که کلمه‌ی habit به اون گندگی رو اشتباه نوشتم! :دی 🚶

۴) چند وقت پیش دیدم یه نفر تو کانالش گفته صبحا که پا می‌شین قبل از چک کردن اینستا، یه چیزی رو گوگل کنید و یه ربع درباره‌ش بخونید. من این ماه همچین کاری کردم، تقریبا هر روز (ستون مربوط بهش سه روز خالی داره!) در مورد یه چیز جدید که بهش برخورده بودم یا درباره‌ش برام سوال پیش اومده بود، سرچ می‌کردم و کمی وقت می‌ذاشتم براش. به نظرم کار بیهوده‌ای نمیاد :)

۵) تعداد خوبی کتاب خوندم. تعداد کمی فیلم دیدم.

۶) برای خرداد بی‌خیال مود ترکر شدم، عوضش می‌خوام حساب جیبم رو داشته باشم. یه چیزی تو این مایه‌ها مثلا.

خب اینا بیشتر برای اطلاع خودم بودن :دی چون کلا مهمه تو این‌جور برنامه‌ریزیا تحلیل هم ازش داشته باشیم. چیزی که من قبلا خیلی بهش اهمیت نمی‌دادم. الان با توجه به چیزایی که نوشتم (و ننوشتم!) درباره‌ی هدفایی که می‌خوام برای خرداد بذارم و کارایی که خوبه دنبال کنم، بهتر می‌تونم تصمیم بگیرم.

‌پ.ن. همین‌جوری بی‌ربط به پست؛ دیدین هدیه‌ی بی‌مناسبت گرفتن چقد حس خوب داره؟ امروز از دوستم یه هدیه گرفتم و کلی ذوق کردم!😍

  • فاطمه
  • چهارشنبه ۱ خرداد ۹۸

یه کمی هم از پیشرفت‌هام بگم :)

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • فاطمه
  • دوشنبه ۳۰ ارديبهشت ۹۸

باقی‌مانده از دبیرستان

اولین سالیه که دلم نمی‌خواد افطاری فارغ‌التحصیلای دبیرستان‌مون رو برم. سال‌های پیش دوستامو هم تشویق می‌کردم بیان، می‌گفتم هر کی هر مشکلی هم با مدرسه یا کسی داره خوبه بیاد، بالاخره همین سالی یه باره که همه می‌تونیم جمع بشیم. حتی یه سال افطاری شب امتحان ترمِ سیالات ۲ بود، بازم دلم نیومد نرم. شب که برگشتم تازه شروع کردم به خوندنش :))

امسال ولی به مرحله‌ای رسیدم که دلم نمی‌خواد فعلا اون آدما رو ببینم. برای روز معلم هم با بچه‌ها نرفتم مدرسه، و فکر نکن پیچوندن کلاسم برام سخت بود. اکثریت‌شون (در واقع اکثریت اون بخشی که این دورهمی‌ها رو هنوز میان، چون یه اکثریتی هم هست که دیگه ازشون بی‌خبریم!) فقط یه چیز رو به عنوان ادامه‌ی راه زندگی می‌شناسن. پارسال تو همون برنامه‌ی افطاری با یکی از دوستام که باردار بود و یکی دیگه که بچه بغلش بود رفتیم به یکی از کمک‌مشاورا سلام کنیم، تهش خانوم با چنان لحن متعجبی بهم گفت تو چرا هنوز ازدواج نکردی که به خودم شک کردم! یا چند بار پیش اومده بعضی از دوستان لطف داشتن می‌خواستن کسی رو بهم معرفی کنن. مشکلم با قضیه اینه که طرف کلا از وقتی ازدواج کرده غیبش زده، همین سالی یکی دو بار و تو این مراسم‌هاست که منو در حد احوال‌پرسی و چند کلمه صحبت می‌بینه و بین‌شم هیچ ارتباطی باهام نداره، اون وقت انگار حرفی هم جز این موضوعات نداره که پیش بکشه. فکر می‌کنه منو می‌شناسه در حالی که ما همه‌مون بعد این همه سال تغییر کردیم. بدتر از این، گاهی یه جوری مطرح می‌کنن که معلوم نیست جدیه یا شوخی. بعد خدا نکنه اون طرف آشنا باشه، پیش میاد که می‌بینیش و نمی‌دونی اصلا خودش قضیه رو می‌دونه یا نه!

می‌دونم الان یه عده‌تون فاز نصیحت برمی‌دارین ولی من بحثم موضوع ازدواج به‌طور خاص نیست. بحث دغدغه‌هامونه که خیلی متفاوت شده. و این‌که یه عده هنوز نمی‌تونن بپذیرن چیزی که برای اونا موفقیت یا راه درستی بوده، الزاما برای بقیه نیست. (خودم این مسئله رو چند وقت پیش سر بحث اپلای کردن موفق شدم برای خودم جا بندازم.)

حلقه‌ی هفت هشت نفره‌ی دوستای نزدیک‌ترم رو بیشتر می‌پسندم. تو همین جمع هم گاهی وقتا پیش میاد که شروع می‌کنن راجع به یه چیز صحبت کردن که من اصلا توش حرفی برای گفتن ندارم، مثل همین امشب که افطاری خونه‌ی یکی‌شون جمع بودیم. گاهی فکر می‌کنم از اینا هم دورم و دغدغه‌هامون متفاوت شده. حتی چند باری شده توی بازه‌ای که می‌دیدم دارم ازشون انرژی منفی می‌گیرم، موقتا فاصله گرفتم از جمعشون... ولی واقعیت اینه که در نهایت، اینا اون دوستایی‌ان که دلم می‌خواد برای خودم حفظ کنم. :)

  • فاطمه
  • شنبه ۲۸ ارديبهشت ۹۸

YNWA

قهرمانی پرسپولیس برای سومین بار متوالی رو تبریک میگم!😏♥️

دیگه برامون عادی شده :))

بریم که این دفه تو جام قهرمانان بهتر نتیجه بگیریم :) ✌️

پ.ن. عنوان، شعار لیورپوله که دزدیدمش :دی (You'll never walk alone)

پ.ن۲. اگه پای شبکه سه بوده باشین، دیدین که همزمان با تموم شدن بازی، فینال مسابقات جهانی تکواندوی بانوان رو نشون داد. اونجا هم مهلا مومن‌زاده مدال نقره برد، اینم مبارک باشه ^_^ هفده سالشه تازه، ایشالا سالای بعد کلی طلا میاره. (اون‌وقت من هفده سالگی تو اوج از تکواندو خدافظی کردم، ای بابا :)) )

  • فاطمه
  • پنجشنبه ۲۶ ارديبهشت ۹۸

•• اسم وبلاگ از عنوان کتاب "اتاقی از آن خود"ِ ویرجینیا وولف برگرفته شده.
آرشیو مطالب