سلام. سال نوی همگی مبارک باشه🌺 امیدوارم سال خیلی خوبی براتون باشه همراه با سلامتی و آرامش، و به هر چی میخواین برسین.
در این که ۹۹ سال سختی بود حرفی نیست. یه سری سختیهای همگانی وجود داشت و احتمالا هر کی هم مشکلات شخصی خودشو داشته. ولی خب چارهای نبود جز ادامه دادن و چنگ انداختن به چیزایی که بتونن کمکمون کنن تو این شرایط.
تو این پست میخوام ۹ لبخند ۹۹ رو بنویسم (چالشی که از اینجا شروع شده)، ولی خیلی از مواردش به اتفاقهای خاص برنمیگردن. بیشتر میخوام در این قالب به بعضی از همون دستاویزهای زنده موندنِ امسالم اشاره کنم! کارهایی که باعث میشدن حالم بهتر بشه و یه لبخندی بزنم.
۱) نوشتن و ثبت کردن. همونطور که تو پست قبل هم گفتم، امسال مطالبی با موضوعای برنامهریزی، ایجاد عادتهای جدید و غیره رو زیاد دنبال میکردم و از اونطرف نوشتن و ثبت کردن کارهام و همینطور نوشتن از درگیریهای ذهنیم حالم رو بهتر میکردن. یه بخشیش رو هم آوردم تو وبلاگ، مثلا چالشهای ۳۰ روز نوشتن و ۳۰ روز شکرگزاری در همین راستا بودن. علاوه بر اینکه نوشتن ذهن رو سبک میکنه، این کار باعث میشد حس کنم دارم به مغزم و به زندگیم نظم میدم. (حتی اگه در عمل پیشرفت قابل توجهی هم نمیکردم!)
۲) کتابباز و پادکستها. فصلهای قبلی برنامهی کتابباز رو کموبیش میدیدم ولی فصل اخیر رو امسال بیشتر دنبال کردم و پای صحبت مهموناش نشستم. روزهایی که مجتبی شکوری و حسین فروتن میومدن رو تقریبا مرتب دنبال میکردم و حرفای خود سروش صحت هم اغلب برام جالب بود و نکته داشت. احساس میکنم همهی حرفایی که این چند وقت تو این برنامه و همینطور تو پادکستهایی که امسال سراغشون رفتم شنیدم، بدون اینکه بتونم دقیق مشخص کنم چطور و کجا، تاثیرشون رو روم گذاشتهن.
۳) عکاسی. من دوربین اینا ندارم و با دوربین معمولی گوشیم عکس میگیرم (گاهی هم به گوشی مامان یا برادرم دستبرد میزنم!) اما عکس گرفتن رو دوست دارم، معمولا براش وقت میذارم و تلاش میکنم خوب دربیاد. این کار لحظاتی رو خلق میکنه که خواهناخواه روی اون کار تمرکز میکنم و برام لذتبخش هم هست. امسال از این لحظات زیاد داشتم. چه وقتایی که برای چالش قرنطینگاری عکس میگرفتم (به روم نیارید که هنوز تمومش نکردم!)، چه وقتهایی که مثل همیشه جایی چیز خاصی نظرم رو جلب میکرد. به خصوص امسال روزهای زیادی بود که ساعتهایی رو تنها دانشگاه بودم، و بعضی صبحها برا خودم تو محوطهی دانشگاه میچرخیدم و عکس میگرفتم.
۳.۵) اوایل سال و تو قرنطینه، دو تا پازل ۵۰۰ و ۱۰۰۰ تیکه درست کردم که بعد هم قابشون کردیم و یکیشون رو زدم تو اتاقم. تو ماههای بعد چیدمان قابهای دیوار اتاقم رو عوض کردم، و در نهایت خیلی خودشیفتهطور یکی از عکسایی که خودم گرفته (و ادیت کرده) بودم رو چاپ کردم و بهشون اضافه کردم! این ترکیب جدید قابهای اتاقم هم از عوامل لبخند بود و هست :)
۴) پیادهروی و ورزش. نمیتونم بگم تو کل سال، ولی بازههایی بود که مرتب ورزش میکردم یا پیادهروی میرفتم. فکر نکنم لازم باشه بگم که فعالیت بدنی چقدر تو بهبود حال روحی آدم اثر داره. این یکی از فعالیتهاییه که تصمیم دارم تو سال جدید جدیتر پیگیرش باشم.
۵) دوستام، مخصوصا دو نفرشون. خب امسال رفت و آمدها کمتر شده بود ولی دو تا از دوستام رو نسبتا زیاد میدیدم. یکیشون که تو دانشگاه بود، با اون یکی هم گاهی بیرون میرفتیم و حرف میزدیم. امسال بیشترین درد دلهام رو با این دو نفر کردم. موقعیتهایی هم پیش میومد که از دست هر دو حرص بخورم :)) ولی جفتشون هم درد بودن هم درمان! که اصلا شاید طبیعیه. دوست صمیمیت کسیه که هر چقدرم ازش حرص بخوری، کافیه یه کم ازش فاصله بگیری که دلت براش تنگ بشه و دفعهی بعد که میبینیش اصلا ناراحتیت رو فراموش کنی!
+ طبیعتا منظورم هر ناراحتیای و همهجوره موندن تو روابط نیست. امسال دوستایی هم بودن که رابطهم باهاشون خیلی کمرنگتر شد. حالا یا سر ناراحتیها بود یا صرفا فاصله باعث شد بفهمم اونقدری هم که فکر میکردم صمیمی نبودیم.
۶) امسال وارد یه پروژهی گروهی شدم توی دانشگاه. اولش شک داشتم ولی الان واقعا از تصمیمم راضیام. از خیلی جهات خوب بود برام، مهمترینش این که فرصتی شد تو زمینهی مورد علاقهم کار کنم ببینم باهاش چند چندم.
۷) برگ جمع کردن! پاییز گیر داده بودم به جمع کردن برگهای کوچیک رنگی! جمع کردن و بعد خشک کردنشون برام لذتبخش بود. دوست دارین کلکسیونم رو ببینین؟ :))
۸) نمیدونم نوشتن این درسته یا نه، ولی یه چیز قشنگی که امسال بیشتر تجربهش کردم حرف زدن با خدا بود. این مدلی که نصفه شب بشینی دعا کنی و غر بزنی به جون خدا و گریه کنی و بعدش حس کنی سبک شدی!
۹) و البته یکی از بهترین اتفاقای لبخندآورِ امسال به دنیا اومدن پسرخالهم بود :)
بازم چیزایی تو ذهنم هست ولی اصل کاریها همینا بودن. و در آخر، تو این ساعت پایانی ۳۰ اسفند که معلوم نیست تو کدوم سال میگنجه (یکی نوشته بود هزار و سیصد و چهارصد که میگن همین چند ساعته D:)، میخوام بگم:
مهمترین چیزی که از ۹۹ یاد گرفتم این بود که در نهایت فقط خودمم که میتونم به خودم کمک کنم حالم بهتر باشه. قبلا هم میدونستم ولی شاید امسال بهتر از همیشه فهمیدمش! از الان میدونم ۱۴۰۰ هم قرار نیست سال آسونی باشه. اما فرقش با پارسال این موقع اینه که شاید یهکم تیکهپاره باشم، ولی مجهزتر هم هستم! :)
پ.ن. این «پروژهی زنده ماندن» رو نمیدونم اولین بار تو وبلاگی جایی دیدهم یا همینطوری به ذهن خودم رسیده :)) خواستم بگم اگه از جایی هم برداشتم خودم خبر ندارم D: