سلام، امیدوارم که خوب باشین🌹
تصمیم گرفتم یکی از این چالشای شکرگزاری و قدردانی برای خودم بذارم. حس کردم قبلا بیشتر به اتفاقای کوچیک ولی مثبت روزمره توجه داشتم و شکرگزارتر بودم، و از اونجا که معمولا حسها و افکار منفی همدیگه رو تقویت میکنن، دیدم شاید کنار برنامهها و راه حلهای دیگه، توجه بیشتر به اون موارد هم بتونه کمک کنه حال بهتری داشته باشم. این اتفاقها و حسهای مثبت میتونن نتیجهی لطف یا کمک کسی باشن، یا عملکرد خودم، یا هر چیز دیگه که پیش بیاد. قرارم نیست منتظر یه اتفاق شگفتانگیز بمونم، یه چیز معمولی هم کافیه. چون که میفرماید شکر نعمت، نعمتت افزون کند! :)
بعد این که من یادم نمیاد، ولی احتمالش هست چالش مشابهی قبلا بوده باشه تو بیان. الان هم این بیشتر برام جنبهی شخصی داره و احتمالش کمه بخوام برای مواردی که مینویسم توضیح اضافه بدم یا در طول چالش مرتب پست رو بیارم بالا. برا همینه که از کسی دعوت نمیکنم، ولی اگر دوست داشتین که همراه بشین خوشحال میشم ازتون یاد بگیرم و تاثیر بگیرم که قشنگتر به اطرافم و روزمرهم نگاه کنم. و قطعا جمعی بودنش حس بهتری منتقل میکنه :)
پ.ن. نمیخواستم منتظر شنبه یا اول ماهی چیزی بمونم، ولی تقریبا تصادفا مصادف شد با اول ماه میلادی :))
***
[شروع از ۱۲ خرداد (۱ ژوئن!)]
روز اول: حس خوب مرتب کردن و چیدن اون همه کتاب، و پیدا کردن یه سری کتاب جدید در این حین :)
روز دوم: راستش اینکه دیدم دو نفرتون این چالش رو شروع کردین خوشحالم کرد واقعا، و از خوندن چیزایی که نوشتین حس خوب گرفتم و لبخند گنده زدم :))
روز سوم: صبح زود، یه گوشهی خلوت از پارک، صبحانهی جمع و جور با خانواده. خدایا شکرت :) (وقتی میخواستم حتما اونجوری که من میخوام باشه کلا نمیشد. ولی الان که فقط شروع کردم به این تمرین بهتر کردن نگاه و ناشکری نکردن، شد!)
روز چهارم: بالاخره بعد از کلی وقت، حوصله کردم و فونت اینجا رو عوض کردم! تنوع همیشه چیز خوبیه :)
روز پنجم: دیدن چند تا از دوستام (با رعایت پروتکلهای بهداشتی!) بعد از سه ماه :)
یادداشت: حس میکنم از وقتی این تمرین رو شروع کردم، چند تا چیز خوب پشت هم پیش اومده؛ چند تا چیز معمولی خوب! البته روایت داریم از خودم (!)، که چالشها اینطوری شروع میشن که بتونی ادامه بدی، لزوما انتظار نداشته باش تا آخرش به همین راحتی باشه!
۶) صبح زود، بعد از دیدن یه خواب طولانی و پر از داستان و آدم از خواب بیدار شدم. میخواستم بگم بیسروته، ولی گرچه سر نداشت، ته داشت. تهِ خوبی هم داشت. تهش یه معجزه اتفاق افتاد. نه مربوط به من بود نه به شخص یا واقعهای که برام آشنا بشه، ولی معجزه بود. و با اینکه فقط تو خواب بود، حس خوبی بهم منتقل کرد :)
۷) پیادهروی صبح با دوست ^_^ + روشن شدن چشمم به جمال دانشگاه بعد از سه ماه D:
۸) اون صحنه از فیلم Oblivion که وسط اون همه خرابی تام کروز داره یه گیاهی پرورش میده :)
۹) دیدن یک پدیدهی نجومی در بامداد امروز! صرفنظر از خود اون پدیده، نتیجه دادن جستجو برای پیدا کردن اون سیارهها حس خوبی داشت. :) خدایا شکرت بابت این همه زیبایی و عظمت :)
۱۰) خدایا مرسی که هستی و بعد از حرف زدن باهات آروم میشم... :)
یه خوبی این پست این شد که تو کامنتها با چند تا ایدهی جدید آشنا شدم، مثل پیادهروی شکرگزاری، یا شکرگزاری پیشاپیش بابت رسیدن به آرزوها. ضمنا دیدم دیگران هم قبلا از این حرکتا زیاد زدن و من خیلی اطلاع نداشتم. مثل چالشهایی که شاسوسا انجام داده و لیست کرده. کلا خوشم میاد ببینم بقیه چه کارای مشابهی انجام میدن :)
یازده. چند دقیقهای تنهایی قدم زدن در فضای سبز و قشنگ نگاه کردن! و بعد حرف زدن با دوست، و گوش کردن به حرفهاش.
دوازده. حس شگفتی و باز شدن ذهن به ایدههای جدید، بعد از خوندن چند تا پست تصادفی تو چند تا وبلاگ و کانال!
سیزده. خوشحال از اینکه موفق شدم به سنگینی و خستگی کاذب بعد از ناهار غلبه کنم و به خواب زمستونیِ بعدازظهر نرم :))
چهارده. به خاطر اینکه بالاخره با یه مشاور صحبت کردم!
پانزده. خدا رو شکر امروز با انگیزهتر بودم، منظمتر کار کردم و ساعت مطالعهم بیشتر شد. دم خودم گرم :))
نصفش رفت! میخوام حواسم باشه در ادامه چیز تکراری ننویسم، اینطوری دقت بیشتری به اتفاقای اطرافم و پیدا کردن بهانه برای شاکر بودن و مثبت بودن خواهم داشت :)
۱۶- ممنونم از دوستم بابت یادآوریای که کرد و از خودم بابت فرستادن یه پیام، بدون اینکه بخوام طولش بدم و مثل دفعهی قبل کلی فکر و شک و تردید بکنم. حتی ممنونم بابت جملهای که صبح تو استوری یه نفر دیدم که کی میدونه، شاید تاثیر اونم بود:
If you don't ask, the answer will always be NO :)
۱۷- توانایی یک فنجان چای و یک قطعه شکلات تلخ در وصل کردن آدمیزاد به خاطرهی خوش روزهایی در گذشته، و آوردن لبخندی به لب :)
۱۸- به خاطر غذای تقریبا من درآوردیای که درست کردم و خوب شد :)))
۱۹- بالاخره بعد از صد سال که همیشه من مهمونش بودم، تونستم دوستم رو دعوت کنم چند ساعتی بیاد پیشم ^_^
۲۰- به خاطر آب هویج! در اصل به این خاطر که بابا یادش مونده بود از چند روز پیش :)
nobody عزیز این برنامه رو بهم معرفی کرد: Presently، یه اپ جمعوجور و مینیمالیستطور برای ثبت کردن بهانههایی برای شکرگزاری و مثبت بودن در طول روز :)
21) خدایا به خاطر دیدن خورشید گرفتگی و همینطور صحبت اولیهای که دربارهی اون پروژه شد، ازت ممنونم :)
22) به خاطر تماس تصویری با خاله :)
23) حین درس خوندن، خیلی تصادفی (؟!) به جواب یه سوالی که مدتها ذهنم رو مشغول کرده بود رسیدم!
24) بابت اینکه تونستم برنامهای که برا امروز ریخته بودم رو عملی کنم و نذارم وسطش چیزی حواسم رو پرت کنه :)
25) به خاطر بحث علمی سر ناهار با خونواده! + پیدا کردن خوراکیای که یه مدت دنبالش بودم تو سوپرمارکت محل :))
بیست و شش - خوشحالم چون امروز به خودم اجازهی استراحت دادم! منظورم مشغول به کار نبودن، و ضمنا عذاب وجدان نگرفتن بابت کار نکردنه. لازمه واقعا!
بیست و هفت - حس رضایتمندی از اینکه برنامههایی رو که برای امروز در نظر داشتم انجام دادم!
بیست و هشت - حس مفید بودن، به خاطر کمک کردن به بابا تو جمع کردن یه سری وسیله :)
بیست و نه - خدایا ازت ممنونم به خاطر دوست پزشکم که وقتی با حال بد بهش مشکلم رو گفتم خیالم رو راحت کرد که چیز مهمی نیست :)
سی- به خاطر ورزش هرچند کوتاهی که انرژیم رو بالا برد، از خودم و بدنم ممنونم :))
سی روز تموم شد، ولی بدم نمیاد ۱۰ روز دیگه (bonus طور!) ادامهش بدم. تقصیر صنما شد که از اولْ ۴۰ روزه شروع کرد چالش خودش رو :)) ولی جدی، دوست دارم ۱۰ روز دیگه هم سعی کنم این نگاه رو تمرین کنم. ۴۰ عدد خوبیه :)
واقعا ممنونم از همهی اونایی که همراه بودن، خوندن شکرگزاریهاتون به منم حس خوبی میداد :)
راستی اصلش از اول ۳۰ روز بود و دلیلی نداره الزامی حس کنین که شما هم باید ادامه بدین :) مهم اینه که این دنبال چیزای مثبت گشتن و شکرگزاری تبدیل به عادت بشه برامون و بدون این پست و چالشها هم بتونیم نگهش داریم.🌸
+ ۳۱) خوشحالم که امروز اینقدر خسته شدم که شب ایشالا قراره راحت خوابم ببره :)) + بالاخره ماوس سالمم رو از دانشگاه آوردم خونه :))
+ ۳۲) مهم نیست بری شهر کتاب و دست خالی بیای بیرون، صرف بودن تو شهر کتاب و گشتن بین کتابها حال من رو خوب میکنه :)
+ ۳۳) چی بهتر از اینکه امروز ولادت امام رضا بود و بهم یادآوری شد که در کنار تلاش، توسل هم بکنم و همه چی رو بسپرم به خدا؟ چی بهتر از حس قشنگ سحر امروز؟ ^_^
+ ۳۴) به خاطر پادکست جدیدی که پیدا کردم خوشحالم، چون میتونه مقدمهی خوبی باشه برا مبحثی که دوست دارم دربارهش بیشتر بدونم :)
+ ۳۵) به خاطر معجزهی مدیتیشین و ورزش و قهوه! در واقع به خاطر تلاشهام برای برگردوندن خودم💪
+ 36. بابت اینکه امتحان صبح سخت نبود و آنلاین بودنش هم اذیت نکرد، و بابت تماسی که ظهر باهام گرفته شد ازت ممنونم خدااا :)
+ 37. خدایا بابت خلقت انسانهایی که آموزشهای رایگان میذارن تو یوتیوب ازت ممنونم! (مخصوصا غیر هندیهاشون :دی) خیرشون بده :)
+ 38. بالاخره اپلیکیشن این ساعت هوشمندی که چند ساله داریم و دوباره به دست من رسیده رو نصب کردم و عجب چیز خوبیه :))
+ 39. به خاطر صبح زود بیدار شدن و کمک کردن به یه دوست :)
+ 40. به خاطر یکی دو ساعت معاشرت با یک دوست و صحبت کردن و مرتبتر شدن ذهنم. به خاطر حال خوبی که برام میاره.
[پایان چالش: ۲۰ تیر]
رسیدیم به پایان ۴۰ روز تمرین شکرگزاری :) برای من که واقعا خوب بود، همین که حتی تو روزایی که حال خوبی نداشتم سعی میکردم یه بهونه واسه خوشحال و شاکر بودن پیدا کنم. همونطور که بعد از روز سیام هم گفتم، امیدوارم این تمرین و این نوع نگاه عادت بشه برام :)
یکی از فواید این چالش برای من این بود که میبینم کمکم توانایی تفکیک احساسات رو دارم پیدا میکنم. منظورم اینه که ممکنه یه اتفاق بد یا استرسزا بیفته ولی بتونم به خودم اجازه بدم که در عین احساس مثلا نگرانی بابت کل اون اتفاق، بابت یه اتفاق کوچیک خوبی که تو دل اون قضیه افتاده خوشحال باشم و عذاب وجدان نگیرم بابت این حس!
و اینکه بازم تشکر میکنم از همهی اونایی که چالش رو انجام دادین یا دارین میدین. اینکه میدیدم بعضا میگفتین برای شما هم حال خوبی ایجاد کرده واقعا حال منم بهتر میکرد.
ضمنا چالش تو وبلاگ من تموم شده ولی اصلا این مدلی نیست که بگیم زمانش تموم شده، شما هم هر موقع دلتون بخواد میتونین شروعش کنین و بنویسین :)
***
همراهان:
مهناز | آرزو | سین دال | حدیث | پاییز | پرتو | هیوا | صنما | صاد نون | محیا | ناطق و خاموش | علی صفری | مریم | علیرضا
پ.ن. اگه شرکت کردین و دوست داشتین بگین که لینکتون رو اینجا اضافه کنم :)