در ادامهی پست قبل دارم اینا رو مینویسم.
قضیه اینه که دیروز باهام تماس گرفتن که کدی که برای اجرا گذاشتیم خروجی خوبی نداده. من خیلی به خودم گرفتم. فکر کردم حتما من جایی چیزی رو به اشتباه وارد کردم یا چیزی رو در نظر نگرفتم. فکر کردم حتما اشتباه از من بوده. هی سعی کردم خودمو آروم کنم و با خودم مرور کردم و مطمئن شدم همه چیزو درست انجام دادم، همونطور که بهم گفته شده بود. (چون کد رو کس دیگهای نوشته و برام توضیح داده بود که چه جاهاییش رو باید تغییر بدم). اما بازم دلم آروم نمیشد. آخرش به خودم گفتم امشب که به هر حال کاری ازم برنمیاد. فردا میریم یه کاریش میکنیم.
امروز صبح که رفتم، دیدم اولا اونطوری که میترسیدم جَو علیه من نیست (اگه تیکههای آقای ف رو در نظر نگیریم که کلا مدلش همینه)! دوما متوجه شدم یه نکتهی ظریف رو رعایت نکردیم که اون رو هم فردی که به من توضیح میداد نگفته بود. دوباره کمی زمان گذاشتیم و موارد دیگهای رو هم اصلاح کردیم و این بار کد به خوبی کار کرد و خروجی هم مطلوب شد.
(البته بیاید اینو در نظر نگیریم که وسط اجرای برنامه و موقع درآوردن فلشم باعث شدم سیستم ریاستارت و برنامه قطع شه =)) اما خدایی امروز کی سوتی نداد؟ از آقای ف. که بدتر نبودم؛ اومد یه فایلی رو برامون بریزه رو فلش، فلش رو که زدم به لپتاپ دیدم فایله نیست. معلوم شد به جای کپی، دیلیتش کرده D: )
بگذریم، امروز تقریبا خوب پیش رفت کارها. حتی یه جای کار، یه راه حل خوب دیگه پیشنهاد کردم که بقیه بلدش نبودن و خیلی براشون جالب بود. -هرچند عملا برای خودم کار اضافه تراشیدم :))
اما الان دارم به این فکر میکنم که وقتی یه چیزی اشتباه پیش میره، من تنها مسئولش نیستم. تا وقتی چیزی معلوم نشده چرا باید فکر کنم اشتباه از من بوده؟ دیروز استرسی رو تجربه کردم از جنس استرسهای وقتی که نزدیک مهلت تحویل یه تمرین میفهمیدم یه جا رو اشتباه کردم، یا وقتی تو پایاننامهم چیزی خوب پیش نمیرفت. ولی اونجاها تنها بودم. الان فرق میکنه. درسته که مسئول کاری هستم که بهم سپرده شده، ولی تنها نیستم و همه داریم همکاری میکنیم. باز هم ممکنه سوتی و اشتباه پیش بیاد، پس این فرصت رو دارم روی این موضوع هم کار کنم که اینقدر به خودم نگیرم. به جاش دنبال راه حل باشم.