سلام، روزتون بخیر!

همون‌طور که قبلا هم گفتم، من الان محل کارم تو همون دانشگاه و دانشکده‌ی محل تحصیلمه. اینجا شرکتای دیگه‌ای هم هستن ولی خب اول و آخرش دانشگاهه. با اینکه از زمانی که من دانشجو بودم می‌گذره و تقریبا هر کی می‌شناختم دیگه اینجا نیست، ولی بازم پیش میاد به چهره‌های آشنا بربخورم. هم از استادها و هم بعضی دوستای قدیمی که یا الان دانشجوی دکترائن یا اونا هم تو یکی از همین شرکتا کار می‌کنن. گاه و بی‌گاه آشنا دیدن بد نیست، اما همیشه هم آدم حوصله‌ی روبه‌رو شدن باهاشون رو نداره. چند روز پیش داشتم یه مسیری رو تو محوطه می‌رفتم و یه دختری هم از روبه‌رو میومد و من حواسم رفت به کیسه‌ی خریدی که دستش بود. در آخرین لحظه که داشتیم از کنار هم رد می‌شدیم سرم رو آوردم بالا دیدم آشناس. یکی از سال پایینی‌های کارشناسی‌مون بود که یه مدت خیلی با هم دوست بودیم. سرش تو گوشیش بود و متوجهم نشد. منم که دیر دیده بودمش دیگه چیزی نگفتم و رد شدم. بعدا که اینو توی کانال نوشتم، یه نفر کامنتی با این مضمون گذاشت که شاید نخواسته رودررو بشه و برای همین رفته تو گوشیش! حالا که فکر می‌کنم می‌بینم بعید نیست و حتی حق هم داره، چون گاهی خودم هم ترجیح می‌دم با اون آشنایی که می‌بینم چشم‌توچشم نشم.

این یه مشکل کار کردن تو محل تحصیل بود. اما یه معضل نامحسوس‌تر برخورد با نشانه‌هاییه که می‌گن تو دیگه به این فضا تعلق نداری. آدمایی رو می‌بینم که هفت هشت سال ازم کوچیکترن و با خودم فکر می‌کنم یعنی اینا الان سر همون کلاسایی می‌رن که ما می‌رفتیم؟ یعنی اون کلاسا و تحویل پروژه‌ها و امتحانا بعد از فارغ‌التحصیل شدن ما هنوز برقرارن؟! :)) یه روز تو نمازخونه دو تا دخترو دیدم که انگار تکلیف یه درسی رو حل می‌کردن. شنیدم یکی‌شون گفت اینجا باید تغییر متغیر بدیم. این اصطلاح چقدر به گوشم آشنا بود! اما هر چی فکر کردم یادم نیومد تغییر متغیر چی بود و کجا استفاده می‌شد. اینقدر ذهنم مشغولش شد که وقتی برگشتم آزمایشگاه از دوستم پرسیدم و اون گفت مال بحث انتگرال بود. یه چیز محوی یادم اومد، اما بازم حس می‌کردم تغییر متغیر به معادله‌های ساده‌تری مربوط می‌شد که تو مدرسه حل می‌کردیم. می‌خوام بگم در این حد زمان گذشته که دیگه ذهنم بین آموخته‌هام تو سال‌های قبل فاصله‌ی زمانی قائل نمی‌شه. همه‌شون رو فقط یه جا به صورت فشرده جمع کرده، مثلا تو یه فولدر به اسم ریاضیات مدرسه و دانشگاه! طبیعتا خیلی چیزا هم فراموش شدن و فقط گاهی با یه کلمه‌ی آشنا جای خالی‌شون به چشم میاد.

+ راستی، دوباره امروز از مسیر شنبه میومدم و دیدم اون بیلبورد رو عوض و کلمه‌ی کمک رو اصلاح کردن. خدا رو شکر یکی از دغدغه‌هام حل شد :))

+ ولادت امام رضا رو هم تبریک می‌گم :)