سلام
تو پست دیروز قرار بود سعی کنم وسواسم در نوشتن رو کنار بذارم. یکی از جنبههای این وسواس اینه که مدام میخوام منظورم رو بهتر توضیح بدم. حالا تو همون قدم اول، ظاهرا از حرفم برداشت دیگهای شده و نمیدونید وسوسهگر درونم با چه حالت از خود راضیای داره نگاهم میکنه که: دیدی منو تحویل نگرفتی، حالا باید دوباره توضیح بدی :))
ببینید من منظورم این نبود که کامنت گذاشتنتون اذیتم میکنه. موضوعْ مدل بعضی آدما بود که همیشه چیزی برای گفتن دارن و اتفاقا خیلی وقتا برای منِ کمحرف خوبه که بقیه منو به حرف بگیرن، خیلی وقتا استقبال میکنم ازش. اما خب گاهی هم حساس میشم و سعی کردم بگم این حساسیت از منه پس در این صورت خودمم که کمحرفتر میشم یا مثلا تو فضای مجازی کامنتا رو میبندم یا ممکنه دیر جواب بدم. همین :)
اما امروز از چی بنویسم؟
خب، دیروز فهمیدم ددلاین این پروژه از چیزی که فکر میکردم نزدیکتره. یا بهتر بگم، با اون چیزی که فکر میکردم متفاوته. الان حجم کار کمتر شده ولی سرعت خیلی بیشتری لازم داره.
چیز دیگهای که فهمیدم دربارهی یادداشتبرداریهام بود. من از همون اول مشخصات هر فایلی از دیتاست رو که روش کار میکردیم ثبت میکردم و شمارهی اونایی رو هم که ازشون سوالی داشتم یه جا مینوشتم. اما دیروز فهمیدم انگار بازم شلختهس و وقتی ازم میپرسن تو کدوم فایلا مشکل دارم، طول میکشه تا پیداشون کنم. در نتیجه باید به این یادداشتها هم نظم بهتری بدم.
یه اتفاق خوب دیروز این بود که فهمیدم بخش قابل توجهی از همین فایلها که با بقیه متفاوت بودن، واقعا به دردمون نمیخورن. خوبیش اینه که دیگه لازم نیست با اینا سر و کله بزنیم. بدیش اینه که باید دیتای جدید دانلود کنم که به تعدادی که میخوایم برسه. و اینو میشد زودتر بفهمم اما تازه دیروز از آدم درستش سوال کردم. قبلش از دیگرانی پرسیده بودم که فکر میکردم بهتر میدونن.
اینکه هر روز داره برام شفاف و واضحتر میشه که قراره تو این پروژه چه کار کنیم و من دارم چه بخشی از کار رو انجام میدم، خوبه. اما حس میکنم سرعت این شفاف شدن کمتر از سرعت کاریه که ازم میخوان. دیروز باز یه سری سوال حتی تکراری پرسیدم که از چیزایی که فهمیدم مطمئن بشم. امیدوارم در ادامه گیج نزنم و بتونم به موقع کارو تحویل بدم.
نمیدونم چرا اینا رو نوشتم و دلم نمیخواد هر روز بیام گزارش کار بدم :)) اما حالا یه روزم اینطوری.