تور دانشگاه بعد از دو سال دوباره سفرهای یه روزه گذاشته و من دوست دارم یکی‌شو برم تو همین بهار. اولین بار پاییز سال ۹۶ با چند تا از دوستام یه سفرشون رو رفتیم و خیلی خوب بود. دومین بار هم تابستون ۹۸ تنهایی یه سفر باهاشون رفتم. اونم تجربه‌ی متفاوت و خوبی بود. تو اون گروه چند نفر دیگه هم بودن که تنها اومده بودن و بیشتر از بقیه با هم آشنا شدیم و همراه بودیم، اما دوستی‌مون بعد از سفر ادامه پیدا نکرد؛ کاملا ایدئال!

چند هفته پیش وقتی دیدم دوباره دارن برنامه‌های سفر می‌ذارن، به یکی از دوستای صمیمیم که تو اون سفر اول هم بود پیام دادم که پایه‌ای؟ گفت آره منم دوست دارم. اما دیشب که برنامه‌ی قطعی رو براش فرستادم گفت نه. موضوع جا و تاریخشم نیست، با اتوبوس رفتنشه! بنابراین می‌دونم کلا دیگه نمی‌تونم برای این سفرها روش حساب کنم.

بین این همه دوست یه نفر دیگه هست که هم دلم بخواد بهش بگم و هم شرایطشو احتمالا داشته باشه. تنها رفتن هم همچنان تو گزینه‌هامه. اما عجیبه با اینکه یه بار تجربه‌ش کردم و یه روز رو با جمعی که نمی‌شناختم گذروندم، حالا برام سخت‌تره. نمی‌دونم تاثیر این دو سال دور بودن از جمع‌هاست یا اینکه حدس می‌زنم برای این سفر خاص جمعیت بیشتری نسبت به اون قبلی میان.

تازه تو این فاصله تخفیف اولیه‌ی ثبت‌نام اون برنامه هم تموم شد و هزینه‌ش یه کم بیشتر شد. الانم که چک کردم دیدم کلا ظرفیتش پر شده! بین چند تا سفری که برای تعطیلی‌های اردیبهشت باز شده این یکی هم تاریخش خوب بود برام، هم اینکه از شب قبل حرکت نمی‌کنن و هم جایی که می‌برن رو مدت‌هاست دوست دارم ببینم.

الان هنوز یه گزینه‌ی دیگه دارم که فردای عید فطره و باید با برنامه‌ی خانواده چک بکنم. اما هنوز شک دارم که در کل چه کار کنم! توانایی تصمیم‌گیریم نابود شده :/

امروز یه نفر یه قسمت از کتاب کیمیاگر رو پست گذاشته بود و به نظرم از اون نشانه‌هایی بود که باید بگیرمش:

او در این اطراف دوستان و آشنایان بسیاری داشت، برای همین بود که این اندازه سفر کردن را دوست داشت؛ آدم می‌توانست همیشه دوستان جدیدی پیدا کند بی آنکه مجبور باشد هر روز آنها را ببیند. هنگامی که ما دائما در اطراف خود افراد مشخصی را ببینیم احساس می‌کنیم که آنها بخشی از زندگی ما هستند. و چون بخشی از زندگی ما می‌شوند سرانجام تصمیم می‌گیرند که زندگی ما را تغییر دهند. و اگر آنطوری که آنان آرزو دارند نباشیم از ما ناراضی می‌شوند. هر کسی گمان می‌کند که دقیقا می‌داند که ما باید چگونه زندگی کنیم.