سلام

چند روز پیش اپیزود جدید پادکست بی‌پلاس رو گوش می‌دادم که خلاصه‌ی کتاب زنان نامرئی رو می‌گفت. این کتاب به‌طور کلی می‌خواد بگه تو خیلی از تصمیم‌گیری‌هایی که تا به حال تو جوامع انجام شده، اغلب اوقات نیازها و خواسته‌های زن‌ها دیده نشده. قصد و غرضی هم پشتش نبوده، دلیلش فقط این بوده که تصمیم‌گیرنده‌ها خیلی وقتا مرد بودن یا داده‌هایی که اساس تصمیم‌گیری‌ها بودن از تجربه‌ی مردها اومده بوده و همین باعث شده نیاز زن‌ها دیده نشه. در مورد این سوگیری داده‌ها و شکاف اطلاعاتی، کتاب مثال‌های زیادی در محیط‌های شهری و روستایی، فضاهای کاری (حتی شرکتایی مثل گوگل و اپل)، استانداردهای ساختمان‌سازی یا طراحی اتومبیل، آزمایش‌های پزشکی و دارویی، و... در جوامع مختلف می‌زنه.

برخلاف برخی افراد* که صرفا دنبال برابر بودن همه چیز برای زن و مرد هستن، یه عده دیگه از جمله نویسنده‌ی این کتاب می‌گن اتفاقا باید تفاوت‌های زن و مرد رو بپذیریم و ببینیم. نویسنده اینجا در مورد لزوم تفکیک داده‌ها براساس جنسیت حرف می‌زنه که اون شکاف اطلاعاتی پر بشه، و معتقده تفاوت در نیازها و خواسته‌های زن‌ها و مردها باید دیده بشه تا بعد منجر به برابری هر دو گروه در برخورداری از امکانات و فرصت‌ها بشه.

گرچه با کلیت حرف کتاب موافقم، کامنت یه نفر باعث شد در مورد بعضی مثال‌هاش بخوام بیشتر فکر کنم. یکی از مثال‌های کتاب در مورد دمای فضای داخلی اداراته. میگه دمای استاندارد ساختمان‌ها براساس استاندارد مردانه تعیین شده در حالی که زن‌ها به خاطر متابولیسم متفاوت‌شون دمای بدن‌شون کمی از مرد‌ها پایین‌تره. در نتیجه -این رو علی بندری براساس مشاهدات خودش چه در داخل چه خارج کشور اضافه کرد- تو یه فضای اداری خیلی وقتا خانوما یه شال یا لباس اضافه همراهشون دارن (خب خدا رو شکر به خاطر حجاب این مشکلمونم حل شد :دی).

اون فرد تو کامنتش نوشته بود این که نشد حرف! اصولا دمای یه محیط باید مطابق با نیازِ گرمایی‌ترین عضو حاضر در اونجا تنظیم بشه و بقیه اگه سردشون شد لباس اضافه بپوشن (چون برعکسش که نمی‌شه :دی). نوشته بود اگه اینطوری بخوایم فکر کنیم، جامعه رو می‌شه صد جور به گروه‌های مختلف تقسیم کرد (مثلا براساس سن و سال به جای جنسیت) و همیشه گروهی وجود داره که نیازش در نظر گرفته نشده یا در اولویت نیست.

این صحبت شاید تا حدی در مورد بعضی مثال‌های کتاب صدق کنه. اما فکر می‌کنم هدف این نیست که بیایم یکی‌یکی مثال‌ها رو بررسی کنیم ببینیم درستن یا نه. هدف اینه که نسبت به کلیت این موضوع آگاه‌تر بشیم و ببینیم که رد پاش تو خیلی موارد جزئی و روزمره دیده می‌شه.

موضوعی که از اواسط پادکست ذهنم رو مشغول کرد، مشکلی بود که خودم تازگی باهاش مواجه شده‌م. تو دانشکده‌ی ما نه اینکه مسئولین بخوان خانم‌ها رو نادیده بگیرن، بلکه به خاطر تعداد کم دخترها ناخودآگاه اون شکاف اطلاعاتی شکل گرفته و احتمالا اونا از مسائلی که ذهن ما رو درگیر کرده صرفا خبر ندارن. مثلا همین الان یکی دو تا مشکل در مورد سرویس بهداشتی و نمازخونه‌ی خانوما وجود داره که حل کردنش نباید اونقدرا سخت باشه اما انجام نمی‌شه. قطعا یه دلیلش کوتاهی و بی‌حواسی مسئول‌هاس، ولی به عقیده‌ی من اینکه خود ما هم به جز یکی دو بار پیگیریِ نصفه نیمه کار دیگه‌ای نکردیم خیلی موثره. اغلب فقط بین خودمون غر می‌زنیم و نمی‌ریم ببینیم که مسئله رو با کدوم مسئول باید مطرح یا بهش یادآوری کنیم.

خلاصه که جوگیر شدم و می‌خوام فردا با یه آفتابه برم جلوی دفتر رئیس دانشکده تحصن کنم =)))

اگه شما هم از این مثال‌های کوچیک دور و برتون دیدین و براش کاری انجام دادین بگین. شاید جایی تذکری دادین یا تو یه تصمیم‌گیری سعی کردین اون تفکیک اطلاعات رو داشته باشین، یا هر چیز دیگه. ولی می‌خوام این یه بار نشینیم مشکلاتی رو که همه می‌دونیم وجود داره لیست کنیم. راجع به اونایی بگیم که شاید جزئی باشن، ولی برای حل‌شون حداقل یه تلاشی کردیم.

منم ایشالا نتیجه‌ی تحصن و پیگیریم رو بهتون خواهم گفت :))

* می‌خواستم بگم برخی فمنیست‌ها، ولی دیدم تعریف دقیق فمنیست یا گرایش‌های مختلفش رو نمی‌دونم. و اصلا چه اهمیتی داره اسم تفکرایی که دارم می‌نویسم چیه.

پ.ن. احتمالا این کتاب رو برای اون ماهی که چالش طاقچه درباره‌ی فمنیسم و زنانه بخونم.

پ.ن۲. همزمان شدن این پست با مناظره‌ها و بحث‌های حقوق زنان که همیشه اینجور وقتا بیشتر مطرح می‌شه اتفاقیه! فقط می‌خواستم خلاصه‌ی مطالب پادکست و کتاب رو بنویسم و کاری به اون داستانا نداشتم.