سلام، نماز روزههاتون قبول باشه. دیدم چند روزه پست نذاشتم، همینطوری اومدم از این روزا یه کم تعریف کنم و حرف بزنیم :)
۱) به عنوان اولین کتاب چالش طاقچه، همون یادداشتم دربارهی کتاب کمدیهای کیهانی رو تو ویرگول منتشر کردم. البته یه کم تغییرش دادم که مطابق ترجمهای بشه که تو طاقچه موجوده (ترجمهی نشر چشمه)، چون در نهایت باید به اون لینک میدادیم و خودشونم گفته بودن اگه از کتاب عکس میذارین از اپ طاقچه باشه. (این وسط برام جالب بود که ترتیب داستانها تو دو تا ترجمه متفاوته!) خلاصه امروز بالاخره پستم تایید شد و کد تخفیف ۶۰ درصد رو برام فرستادن! (کاش صحبت کنیم به جاش یه ماه اشتراک رایگان طاقچه بینهایت بدن D:) اما چیزی که ازش خوشم اومد نوع برخورد تیم طاقچه و کامنت گذاشتنشون برای همهی یادداشتها بود. کامنتشون بهم انگیزه داد که ماههای بعد هم ادامه بدم! شاید بگین بالاخره اونا هم از این خوشبرخوردی منافع خودشون رو دارن، ولی نمیشه منکر تاثیر و انگیزه دادن همین تشویقهای کوچیک شد. کاش تو کارای دیگه هم این وجود داشته باشه.
گفته بودم که تو این چالش برای هر ماه یه موضوع مشخص شده و برای هر موضوع چند تا کتاب هم خودشون پیشنهاد دادن. من خیلی دلم میخواست کتابهایی غیر از اونایی که پیشنهاد داده شده بخونم و دربارهشون بنویسم. اما غیر از اینکه خودم کتابای زیادی نمیشناسم، این محدودیت هم وجود داره که اون کتاب باید تو طاقچه باشه. البته که بعضی کتابای پیشنهاد شده هم برام جذابن. حالا ببینیم در ادامه چی میشه :)
۲) هر سال اول ماه رمضون با خودم تصمیم میگیرم که: دیگه امسال تو افطار و سحر پرخوری نمیکنم، کل روز رو نمیخوابم، شبا میرم پیادهروی، و روزه بودن باعث نمیشه نتونم بشینم پای کار و درسم! بالاخره یه کم در طول روز و یه کم در طول شب یه مقدار که میتونم وقت بذارم برای کارام!
ولی در عمل؟ :)))
خب بذارین مثبت باشیم! دارم کمتر میخوابم و در طول روز هم میتونم بشینم پای کارهام... که البته باید یکی دو ساعت از بیدار شدنم بگذره که لود بشم :/ بعدم باید خودمو با وعدههایی مثلِ «فقط نیم ساعت بشین پاش» مجبور به همون نیم ساعت کار کنم :/ (راستش روزه بودن در مورد این موضوع بهانهس بیشتر). در مورد پرخوری هم اصلا کی گفته من قبلا پرخوری میکردم؟ خیلی هم سالم و به اندازه دارم میخورم ^_^
۳) من با این که خیلی چاییدوست هستم، در حالت عادی قبل و بعد غذا چای نمیخورم. غیر از بحث سلامتیش، اینطوری عادت کردم اصلا. اما تو ماه رمضون همه چی عوض میشه: روزهی من با چای شروع و با چای تموم میشه :)) اگه آب رو در نظر نگیریم، آخرین چیزی که سحر میخورم یه لیوان چاییه، از اونطرفم با چایی شیرین باید افطار کنم!
حالا افطارش به نظرم زیاد اشکال نداره چون یه کم فاصله میفته تا غذا خوردن، اما مشکل اصلی سحریه. نمیدونم چه مرضیه که بعد از این که هر چی معدهی بدبختم جا داشت غذا و خوردنی ریختم توش، باااید یه لیوان چاییمو هم بخورم! نه چون بخوام بشوره ببره، چون فکر میکنم معتادم و اگه چایی نخورم در طول روز سردرد میگیرم :/
حالا باز کاش این فرضیه براساس تجربهی شخصیم بود. ولی از تجربهی پدرم اومده که چند سال پیش یه بار (فقطم یه بار!) که روزه بود عصرش سردرد گرفت و حدس زد به خاطر چایی نخوردن سحرشه. منم چون کلا زیاد پتانسیل سردرد گرفتن دارم اینقدر خواستم پیشگیری کنم که عادتم شده :/
خلاصه که خدا آخر و عاقبت همهمونو به خیر کنه :))