سلام :)
خوبی پستهای مشابه پست قبل اینه که تو کامنتا حرفها و نکتههای جدیدی گفته میشه که بلد نبودم یا بهشون توجه نداشتم و باعث میشه بتونم نظر کاملتری دربارهی اون قضیه پیدا کنم. پس ضمن تشکر از کامنتهای پست قبل، چند تا نکتهی تکمیلی که به ذهنم رسید رو مینویسم :)
۱) من به ویژگی حسادت اشاره کردم و یکی از دوستان تذکر داد احتمالا منظورم غبطهس. که درست هم هست. ولی به نظرم میاد حتی تو موارد معدودی که واقعا حس میکنم دارم حسادت میکنم، میتونم با تبدیل کردنش به غبطه (یعنی دلم بخواد اون چیز خوب رو هم اون فرد داشته باشه هم من) تعدیلش کنم تا کمکم دیگه اون حس اشتباه پیش نیاد.
۲) بحث من تو پست قبل به طور خاص اعتماد به نفس نبود. اما مثلا اونجایی که از توانایی ارتباط برقرار کردن میگفتم، به اینم مربوط میشد. یه موضوع جالبی که از قبل تو ذهنم بود و کامنت یکی از دوستان باعث شد یادش بیفتم، اینه که مثلا من از انجام کار ایکس میترسم یا اعتماد به نفسشو ندارم. حالا اگه یه نفر بیاد ازم بخواد همون کار رو براش انجام بدم احتمال این که انجامش بدم بیشتره. اولین بار که به این نکته توجه کردم چند وقت پیش بود که تو دانشگاه یکی از پسرا تو یه کاری ازم کمک خواست. دیدم اگه منم بودم سخت بود برام، ولی الان چه راحت انجامش دادم :)) فکر کردم شاید به خاطر خودی نشون دادن یا کم نیاوردن جلوی جنس مخالف بوده =)) ولی بعدتر که بهش فکر کردم موارد مشابهی از این کمک کردنها به دوستای دخترم هم به ذهنم رسید. یعنی در کل، شاید وقتی از کسی کمک میخوایم ناخودآگاه داریم این احساس رو بهش میدیم که توانایی انجامش رو داره و همین حس کمکش میکنه.
۳) چقدر تو دوستیهامون سعی میکنیم همدیگه رو تو مسیرایی که هستیم تشویق کنیم یا وقتی دوستمون تو فازی میره که مثلا حس میکنه به هیچ دردی نمیخوره، تواناییهاش و ارزشش رو بهش یادآوری کنیم؟ دوستی دارم که هر وقت پیشش از این غرها میزنم آخرش چنین چیزهایی رو بهم یادآوری میکنه. میخوام تلاش کنم من هم متقابلا برای دوستهام اینطور باشم.
۴) یکی از دوستان گفت احساس میکنه خودش یکی از اون دوستهاس. این حرف و یادآوری بعضی مکالمهها با دوستام باعث شد فکر کنم که منم ممکنه برای کسی همچین حالتی داشته باشم؛ یعنی اونا هم ممکنه جایی که من هستم رو دستاورد خاصی ببینن، همونطور که برعکسش برای من پیش اومده. شاید تنها کاری که از من برمیاد این باشه که دربارهش غلو نکنم که اون حس ناخوشایندی که خودم تجربه کردم رو به کسی ندم.
بهطور کلیتر، یه وقتا پیش اومده که من از رفتار کسی (دوست یا غریبه) واقعا دلخور شدم. و بعد پیش خودم فکر کردم من براش بد نمیخوام ولی میشه یه موقعیت مشابهی براش پیش بیاد که بفهمه این رفتار چقد میتونه ناراحت کننده باشه و دیگه انجامش نده؟ صحبت دربارهی کارما اینو به ذهنم آورد که خببب نکنه خیلی وقتا که منم از کسی ناراحت میشم برا اینه که خودم بفهمم اون رفتار چقد میتونه ناراحت کننده باشه و دیگه انجامش ندم؟ :)))
البته زیاد فکر کردن به این قضیه و زیر ذرهبین گذاشتن همهی رفتارامون برا اینکه بفهمیم چه حسی جواب کدوم رفتار بوده، ممکنه به وسواس فکری منجر بشه! ولی میتونیم حداقل وقتی از کاری ناراحت میشیم حواسمون رو جمع کنیم که خودمون اون رفتارو با کسی نکنیم.
۵) و در نهایت یکی از اون چیزایی که همه گوشهی ذهنمون میدونیم ولی خیلی وقتا یادمون میره اینه که سختی واقعا بخشی از مسیره. اون دوست یا هر کس دیگهای هم اگه به جایی رسیده آسون نرسیده (تازه این که دوست نزدیکمه و خودم شاهد بخشی از مسیرش بودم تو این سالها). حالا اگه من حاضر نیستم به خودم سختی بدم که هیچی. اگه حاضرم بسم الله! دیگه فقط باید خودم رو با خودِ دیروزم مقایسه کنم :)
بازم مرسی ازتون :)