صبح رفته بودم بیرون به نیت پیاده‌روی و تمدد اعصاب! یه پارکی نزدیک خونه هست که صرفا محوطه‌ی پیاده‌رویه، با یه سری وسیله‌ی ورزشی و کلی دار و درخت. اول می‌خواستم حین راه رفتن یه کم به همه‌ی چیزایی که فکرمو مشغول کردن فکر کنم. بعد دیدم نمی‌شه. آهنگ بهونه بود، انگار ذهنم منتظر همچین فرصتی بود که اتفاقا فکر نکنه. پذیرفتمش و با آهنگ همراه شدم. معمولا فقط یکی دو دور تو همون محوطه می‌زنم و برمی‌گردم. ولی امروز هدفمند راه نمی‌رفتم. کاش GPS روشن کرده بودم که مسیرو ثبت کنه بخندیم یه کم :)) یه کم می‌رفتم، وسطش می‌ایستادم از آسمون عکس می‌گرفتم، بعد مسیرو عوض می‌کردم. دوباره یه کم سریع راه می‌رفتم که مثلا ورزش باشه. بعد می‌دیدم تو اون مسیر هیشکی نیست می‌ایستادم از خود مسیر عکس می‌گرفتم :| دوباره راه میفتادم، این بار آروم، فقط برای اینکه حرکتی داشته باشم، و آدما رو نگاه می‌کردم. یه جا از پارک خارج شدم یه کم ایستادم اتوبان رو نگاه کردم. یه آقاهه هم ازم آدرسی پرسید که بلد نبودم. بعد برگشتم تو پارک، ولی از مسیر پیاده‌روی خارج شدم و رفتم تو محوطه‌ی اون وسط که پر از درخت سروه. و کسی زیاد نمیاد اونجا و خلوته. شروع کردم الکی فیلم گرفتن. حواسم بود نرم زیر درختی که کلاغ روش نشسته، چون اصلا حوصله نداشتم :/ گربه سیاهه هم بود، با یه چشمش :( خلاصه حالا که همه شمالن منم اینطوری رفته بودم مثلا طبیعت، پیش کلاغا :دی بعد دوباره برگشتم تو مسیر و آهنگ Lose Yourself از امینم پلی شد، قدم‌هام و نفس کشیدنم رو با ریتمش تنظیم کردم و سریع راه رفتم. بعدش دوباره رفتم پیش اون یکی گربه‌هه که ولو شده بود، و هم ظاهرش هم این لوس شدنش منو یاد گربه‌ی جلوی دانشکده می‌انداخت. بعدم تصمیم گرفتم برا امروز بسه دیگه و برگشتم خونه :/

     تمدد یافتم؟! برای مدتی.

پ.ن. دیشب پی بردم که آهنگای «خیلی راک!» به این درد می‌خورن که پلی کنی و شروع کنی هر چی تو فکرته بنویسی! ضمنا بعضیاشون منو یاد Need for Speed می‌ندازن :))

پ.ن۲. نمی‌دونم دلم سفر می‌خواد، یا صرفا همراهی همه‌ی خونواده تو یه بیرون رفتن معمولی، یا چی.