۱) دیروز از حرف چند تا از بچهها فهمیدم کیفیت نسبتا خوب فیلم جوکر اومده، ازشون گرفتم و شب نشستم دیدم. آقا خیلی خوب بود. خیلی خوب و اعصاب خورد کن بود! شصت بار وسط فیلم اشکم دراومد :/ آخرشم خیلیی جالب تموم شد! کلی هیجانزده شدم از دیدنش. حیف که میخوام اسپویل نکنم!
۲) دوشنبه یه امتحان میانترم دادم که باعث شد کلا نسبت به درسای مرتبطش از ترم سه کارشناسی تا الان شک کنم که چطور اینا رو پاس میکردم :/
۳) ترکیبی از حس حسادت و خوشحالی دارم برای دوستم. خیلی هم حسادت یا غبطه یا حسرت نیست، نمیدونم چیه. همیشه از نظرم خیلی موفق بوده و حالا یه چیز خوب دیگه هم براش اتفاق افتاده. البته من تازه فهمیدم و متعجبم چطور این همه مدت هیچی نگفته بود. قبلا بیشتر حسادت میکردم بهش. متاسفانه بعضی آدما ناخودآگاه پز چیزایی که دارن رو میدن. میفهمی از عمد نیست ولی بازم ناراحت میشی. اون چیزی که بهش میگم حسادت شاید از اینجا میاد، از این زیاد اشاره کردن به بعضی چیزا از جانب خودش، اسم مناسبتری پیدا نکردم براش. ولی دیگه یاد گرفتم کی توجه کنم کی نه. این که به جایی رسیدم که میتونم بگم براش خوشحالم، خوبه.
۴) شما تو جیب کاپشناتون پول پیدا میکنین واقعا؟ من صبح یه نصفه آدامس پیدا کردم، هنوز خر کیفم!
۵) چند روز پیشا تو نمازخونه داشتم سعی میکردم بخوابم، سر و صدا زیاد بود و فکرم هم مشغول. گفتم بذار گوسفند بشمارم :دی بعد یهو با این واقعیت روبرو شدم که چون به پهلو خوابیدم راستای حرکت گوسفندا عوض شده :/ ببینید، فرض کنید گوسفنده داره اینطوری میپره و رد میشه. من اگه صاف نشسته باشم اینطوری میبینمش. ولی اگه کج باشم راستای زمین و حرکت گوسفنده، نسبت به راستای خط بین چشمای من زاویه پیدا میکنه! بعد من دیدم چون خودم به پهلواَم، اینا رم دارم تو مغزم کج میبینم نسبت به زمین. خیلی مسخرهس و خودمم نفهمیدم چی شد. ولی اون موقع حس کردم گردنم درد گرفته از این فکر :/ و طبیعتا خوابم هم نبرد دیگه :|
۶) یه دوستی هم دارم فاخرترین کنسرتی که تا حالا رفته کنسرت بهنام بانی بوده. بعد چند شب پیش لایو گذاشته بود از کنسرت شیلر تو تهران :((
۷) چند تا از دوستای دانشگاهم هفتهی پیش منو با لطایفالحیلی کشیدن پارک لاله (البته اگه از خودشون بپرسین میگن با بدبختی آوردیمت!) و سورپرایزم کردن. شب جالبی بود (البته پارک لاله شبها اصن مناسب نیست :/) مخصوصا اون قسمتش که یه گوشه پیدا کردیم نشستیم زمین، جعبهی کیک رو باز کردیم به عنوان بشقاب و همه ریختیم سر کیک :دی همینقدر لاکچری! تو روزای بعد از دهن دو تاشون پرید که کادوت مونده هنوز و چون فلانی میخواست برگرده اصفهان سورپرایزتو زودتر برگزار کردیم. الان یه هفتهس منتظر کادوام، خب چرا میگین به آدم؟ :))