سلام

+ اینستا کم بود، اینجا هم که همه دارن بار سفر می‌بندن :(

خب، دور از انتظار نبود که بهم اجازه ندن با این کاروانای دانشجویی برا اربعین ثبت نام کنم. مامانم میگه حالا اگه سال دیگه دوستات بودن یه چیزی. آقا خب اومدیم هیچ‌وقت هیشکی نبود با من بیاد :/ البته حق میدم، برا اولین سفر تنهاییِ بیش از یه روز و همزمان اولین سفر با این فاصله خواسته‌ی زیادیه! :)) برا خودمم ترسناکه یه ذره. از طرفی گاهی شک می‌کنم به نیتم، می‌بینم انگار خیلی هم از ته دلم نمی‌خوام برم وگرنه یه کم بیشتر تلاش می‌کردم براش.

به هر صورت دارم به یه برنامه‌ی دیگه برای چند روز بعدش فکر می‌کنم. جدای از سفر معنوی، به سفر یا هر چیز دیگه‌ای به قصد تنوع یا در رفتن خستگی هم نیاز دارم.

++ دیروز صبح خیلی مهربون به خودم گفتم اگه امروز نوشتن این کارو تموم کردم به خودم جایزه میدم! خب چه جایزه‌ای؟... فکر کردم دیدم هیچی نمی‌خوام :/ رفتم تو دیجی‌کالا یه کم الکی گشتم رسیدم به قاب گوشی! چند تا رو هم زدم تو لیست علاقمندی‌هام، خوشحال از اینکه برا گوشیِ غیر پرچم‌دارم قاب پیدا کردم! ولی فعلا قضیه‌ی جایزه کنسله چون اون کار تموم نشدش :دی

فعلا برم همون قاب پاییزیم رو بندازم که دوستم پارسال برام کشیده بود. ببینیدش آخه ^_^ یادش بخیر چقد تو پینترست گشتیم تا بالاخره این طرحو پیدا کردیم که هم پیشی داره، هم پاییز، هم چایی ^_^ :))

+++ اون دانشجو دکترایی که تو پست قبل گفتم ازش یه سوالی پرسیدم، اون روز بار اولی بود که می‌دیدمش. هستن کسایی که نمی‌شناسم ولی زیاد می‌بینم‌شون، ولی اینو تا اون روز ندیده بودم و از اون روز هی دارم می‌بینمش! بدتر از همه دیروز بود که داشتم برا دوستم تعریف می‌کردم چی گفتیم و تا اومدم بگم قرار شد جواب استادو بهم ایمیل بزنه، یهو دیدم جلومون سبز شد :/

++++ یه چیزی که ذهنمو مشغول کرده اینه که نمی‌دونم از بعضی نوشته‌هام چی به نظر می‌رسه. آیا اگه من تو یه پست گفتم فلان کتابو دارم می‌خونم، این برداشت می‌شه که من خیلی جدی دارم راجع به اون موضوع مطالعه می‌کنم؟ یا اگه بگم فلان عادت جدید رو یه مدت دنبال کردم الان فکر می‌کنید کار ثابت روزمره‌م شده؟ اگه یه وقت در مورد تفکری یه چیز مثبت بگم یا پای پستی نظر بذارم که بات موافقم، یعنی کاملا قبولش دارم؟

خواستم بگم اینا خیلیاش چیزاییه که دلم می‌خواد برم سمت‌شون، تایید و صحبت کردن درباره‌شون این معنی رو میده. وگرنه من هنوز همونیم که با رمان خوندن بیشتر حال می‌کنه و چون دو تا کتاب غیر داستانی که دستشه رو تموم نمی‌کنه به خودش اجازه نمیده رمان جدید شروع کنه! همونی که دوباره داره به روزایی برمی‌گرده که از خستگی فقط با گوشیش ور میره و خودشو خسته‌تر از قبل می‌کنه. کسی که با اینکه فکر می‌کنه یه چیزای جدیدی رو قبول کرده هنوز در عمل شک می‌کنه.

البته فک کنم این مسئله در مورد همه صادقه تا حدی.