۱-۱) چرا اونی که میخوای ببینی غیبش زده، ولی اونایی که دوست نداری ببینی تو جاهایی که انتظارشو داری یا نداری جلوت ظاهر میشن؟
۲-۱) کاش بتونم به مرحلهی بیتفاوتی برسم. وقتی از کسی متنفری بازم طرف به شکل آزاردهندهای تو ذهنت رفتوآمد داره.
۱-۲) دیروز تو فاصلهای که وقت گرفتیم و منتظر بودیم دکتر بیاد، با پدر رفتیم همونطرفا دور بزنیم. تابلوی امامزادهای که اون اطرافه رو دیدیم و گشتیم پیداش کردیم. جای جالبی بود. خود امامزاده کوچیک و خلوت بود ولی محوطهی بزرگی داشت.
۲-۲) تخلیهی گوش درد داره یه کم. وسطش به خودم گفتم باز خوبه این دفه تنها نیومدم. :)
۱-۳) وقتی بقیه حالشون بده، یکی هست که به خاطر دوستش حاضر باشه با وجود خستگی و روز شلوغی که داشته باهاش بره بیرون. ولی وقتی نوبت ما میشه این تهران نیست، اون مهمون داره، بقیه حتی جواب نمیدن. گلهای نیست. مخصوصا اینکه حتی شک دارم با بیرون رفتن باهاشون حالم بهتر بشه. :/
۲-۳) موقعی که این به اون گفت با مرام و اونم گفت درس پس میدیم، میخواستم بگم مرام؟ همین ایشون یه بار منو طوری کاشت که با اینکه دوستیمون سر جاشه ولی دیگه به خودم اجازه نمیدم برم باهاش برنامهی دو نفری بذارم.
۴) یعنی هیشکی نظری دربارهی داستان کوتاه خوندن که تو پست قبل گفتم نداشت؟ :/
۱-۵) نمیدونم چقدر از این حال نامیزون روحی و جسمی دست خودمه. ولی اون بخشیش که دست خودمه رو نمیخوام بذارم به اردیبهشت بکشه. حتی به یه ساعت دیگه هم نباید بکشه!
۲-۵) میخوام از اردیبهشت بولتژورنالم رو شروع کنم. و چه اهمیتی داره که براش دفتر مخصوص نخریدم، به اندازهی این عکسا رنگی و خوشگل نیست، از اول سال نبوده و شاید پیوسته هم ادامهش ندم؟ (تو پست بعد بیشتر ازش میگم.)