سلام، امیدوارم که خوب باشین.

داشتم فکر می‌کردم به جای اینکه بیام وقایع سر کار رو صرفا تعریف کنم، شاید بتونم حول یه سری موضوعات دسته‌بندی‌شون کنم. اینطوری خودمم به یه جمع‌بندی بهتری می‌رسم درباره‌ی اینکه مثلا آدم بهتره در جمع چه‌جور رفتاری داشته باشه یا چی نشونه‌ی چیه و این‌جور مسائل.

از اینجا شروع کنم که من خودم رو آدم شوخ‌طبعی می‌دونم. اگه تو جمعی راحت باشم، با آدما شوخی می‌کنم و حس هم می‌کنم تعداد شوخی‌های بامزه‌م از بی‌مزه‌ها بیشتره. البته این ممکنه صرفا یه توهم باشه که دوست دارم خودم رو اینطور ببینم و شاید لازمه درموردش از دور و بریام سوال کنم. اما فعلا خودم رو اینطوری می‌بینم و متقابلا آدم‌های شوخ‌طبع هم تو برخوردهای اول برام جذابن. شوخ‌طبعی و طنز کلام رو نشونه‌ای از باهوش بودن می‌دونم؛ اینکه یه نکته‌ی ظریفی رو بگیری و بتونی منتقلش کنی، یا بتونی طنز طرف مقابلت رو درک کنی.

اما خب هوش جنبه‌های مختلفی داره. فرض کنیم شوخ‌طبعی معادل یه جنبه‌ی هوش باشه، اما اگه شما هوش احتماعی نداشته باشی ممکنه خرابش کنی. ممکنه جایی که نباید شوخی کنی، شوخی رو از حد بگذرونی و باعث آزار و دلخوری طرف مقابلت بشی، یا فکر کنی بامزه‌ای و متوجه نشی که آدما دارن الکی بهت می‌خندن.

من یه بار یه تست هوش دادم و امتیاز هوش اجتماعیم چندان بالا نبود. مصادیق متفاوتی رو هم ازش تو زندگیم دیدم اما یکیش که مربوط به بحثه، همینه که خیلی اوقات شده شوخیایی کردم که بعدش پشیمون شدم. می‌خوام بگم این رو در مورد خودم هم قبول دارم و حضور تو جمع این امکان رو بهم میده که روش کار کنم. اما الان می‌خوام کمی درباره‌ی آدمای دیگه حرف بزنم.