دیروز اولین جلسهی باشگاهم بود بعد از سه سال. خب، واقعیت اینه که مدتیه چندان تو اجتماع نبودم. منظورم این نیست که اصلا از خونه بیرون نمیرفتم یا با آدمایی غیر از خونواده و دوستام سر و کار نداشتم، بیشتر یعنی درگیر یک کار جمعی و شرکت تو اون جمع به صورت مرتب نبودم. حتی عجیبه، چند بار که از اون کسی که تو دانشگاه یه پروژه بهم داده دربارهی بقیهی افراد درگیر پروژه پرسیدم، مثلا گفته اونا تهران نیستن یا فعلا ضرورتی نداره کسی رو بذارم کمکت و این چیزا.
خب، فکر میکنم آدم هر چقدرم درونگرا باشه بازم به بودن تو اجتماع و تعامل با افراد دیگه تا حدی نیاز داره. و من متوجه شدم این هفتهای یه بار دانشگاه رفتنای غیرمنظمم -برای یه پروژهی دیگه- یا چرخیدنم تو محل برای خرید و کارای مختلف با اینکه باعث میشن چهار تا دوست و آشنا و غریبه ببینم، کافی نیست.
مسئلهی دیگهای این روزا ذهنم رو مشغول کرده بود که به دنبالش نشستم روی یک کاغذ انواع و اقسام فعالیتهایی رو که دوست دارم انجام بدم نوشتم؛ کارهایی که انجام دادن هر کدومشون نیاز به برنامهی بلندمدت داره چون در صورت زود ول کردنشون هیچ نتیجهای نمیتونم در موردشون بگیرم، فقط تو ذهنم میشن یه کار نصفهی دیگه که نتونستم ادامه بدم. در مورد هدفم از این لیست شاید بعدا بیشتر بنویسم، اما آخرش برگشتم و به این فکر کردم راحتترین کارها از بینشون چیه؟ کدوما هزینهی نسبتا کمتری میخوان، چه از نظر مالی چه زمانی؟ کدوما رو میتونم همین فردا برم دنبالشون؟ دو سه مورد بیشتر این ویژگی رو نداشتن که یکیشون باشگاه و ورزش بود.