استاد پرسید: «سخنرانی هروه رو گوش کردی؟» گفتم: «بله!»
- بیست سال قبل توی یه کنفرانس یه سخنرانی داشتم. اون روز، بعد از تموم شدن حرفای من، حضار همینقدر با شور و حرارت برای من دست زدن و تشویقم کردن...
- خیلی خوبه.
- اما اون روز من دقیقا برعکس حرفایی رو که امروز هروه زد ثابت کرده بودم...
- ...
- بیست سال با تئوریام کنفرانس دادم و برام دست زدن... و امروز هروه خلاف اون حرفا رو ثابت میکنه و براش همونقدر دست میزنن...
- ...
- «حضار» کارشون دست زدنه... این تویی که باید بدونی زندگیت رو داری وقف اثبات چی میکنی...
آخرای کتابم و وقتی تموم شد کلی حرف دارم که دربارهش بزنم. ولی از اونجا که خیلی خوشقولم (!)، علیالحساب این چند خطش بمونه اینجا...