جالبه، دیدم پست شماره ۴۴۴ هست! تا چند وقت پیش که زیاد اینجا می‌نوشتم می‌ترسیدم زود به ۱۰۰۰ برسه و انگار یه همچین محدودیتی داره بیان. می‌گفتم بعدش چه کار کنم. ولی حالا به نظر می‌رسه به ۵۰۰ هم نرسه هیچ‌وقت.

بحث اعداد شد؛ دیشب استریک دولینگوم رسید به روز ۱۰۰۰. نزدیک سه ساله اسپانیایی می‌خونم و البته که جنبه‌ی بازی‌گونه‌ش پررنگ‌تر از جنبه یادگیریش بوده. اما خب چهار تا کلمه یاد گرفتم و گاهی که پستی تو اینستاگرام می‌بینم با کپشن اسپانیولی، خیلی از کلمه‌هاشو می‌فهمم. یا اگه آهنگ اسپانیایی گوش کنم یه چیزایی اون وسط برام آشناس. اما یادمه روز اول هدف فضاییم این بود بتونم ادبیات آمریکای جنوبی رو بخونم! جالبه چون از همون موقع، حتی ترجمه‌هاشم دیگه نخوندم :))

دیروز بهم می‌گفت فلان جا رو بیا بریم چهار تا آدم ببینی! گفتم خب من این بازی رو دوست ندارم. کارهای دیگه‌ای هست که دوست دارم تجربه کنم و اونجا آدم ببینم، ولی همونم شیش ماهه می‌خوام برم و نمی‌رم. با شک توضیح دادم کاری که دوست دارم تجربه کنم، کار با چوبه. ترسیدم بزنه تو ذوقم ولی نزد. برای خودمم عجیبه که موقعیتشم هست، ولی نمی‌رم. و خیلی کارهای دیگه که از بس سرم رو شلوغ کردم بهانه کافی دارم که نرم سمت‌شون!

با این‌حال، ظاهرا الان دیگه می‌تونم یه اپ موبایل بنویسم. خیلی چیزاش تو این دو پروژه اخیر دستم اومده و خوشحالم که شیرجه زدم توش. هرچند معمولا آدم شیرجه‌بزنی نیستم و ترجیح می‌دم قدم به قدم برم تو آب. به هر حال، دوست دارم یه اپ غیر سفارشی بنویسم و تو مارکت امتحانش کنم، ولی ایده‌ی قوی یا نویی ندارم براش. شاید یه روز چیزی نوشتم و بیشتر رفتم تو اون فضا.