امروز فیلم آخر اصغر فرهادی، همه میدانند رو دیدم. همونی که تو اسپانیا ساخته و خاویر باردم و پنه لوپه کروز توش بازی کردن! :)) اینکه رفته خارج فیلمو ساخته به خاطر فیلمنامهش بوده که قطعا نمیشده تو ایران اینو ساخت! و اینکه رفته اسپانیا، جایی خوندم به این خاطر بوده که فرهنگامون از نظر اهمیت خونواده و جمعهای خونوادگی و اینا به هم نزدیکن.
این عکس رو وقتی فیلم داشت با نشون دادن ساعت کلیسا شروع میشد اسکرینشات گرفتم. این ساعتای تو فیلمها همیشه برام جذاب بودن! و این یکی داستانهایی هم در خودش داره...! (مثلا جهت تجریک کنجکاوی خواننده! :دی)
[تمام تلاشمو میکنم اسپویل نکنم!👇]
اول فیلم یه خونواده رو داریم که برای عروسی دور هم جمع شدن و همه چی خوبه، تا اینکه یه مشکل پیش میاد و اینجاس که مثل بقیهی فیلمای اصغر فرهادی، گرهی که ایجاد میشه جمع رو درگیر میکنه. همه به هم مشکوک میشن، زخمهای کهنه باز میشه و رازهایی که تا الان پنهان کرده بودن فاش میشن. (یا شاید فقط فکر میکردن پنهان کردن در حالیکه همیشه شایعاتی بوده و بقیه کموبیش چیزایی حدس میزدن. همه میدونن!)
یه نکتهی جالب (؟) اینکه، یه نفرشون هست که خیلی به خدا اعتقاد داره و یه وقتی به کلیسای دِه کمک زیادی کرده. ولی حالا ورشکست شده و با اینکه برای حل مشکلشون پول نداره مدام میگه خدا کمکم میکنه. ولی آخر سر اون یکی که اعتقادی نداره پول رو جور میکنه!
برخلاف فیلمهای دیگهی فرهادی (تا جایی که یادم مونده)، این بار معما نسبتا زود حل میشه و خیلی درگیر پایان باز نمیشیم! البته فقط منِ بیننده میفهمم که کار کی بوده و از خونواده فقط یه نفر شک میکنه که آخر فیلم که تیتراژ داره میاد بالا ظاهرا تصمیم میگیره مطرحش کنه. و اینکه آخر سر یکی دو تا چیز معلوم نمیشه که خب شاید خیلی هم اهمیت نداشته باشن یا دیگه اینا رو گذاشته بیننده خودش حدس بزنه.
در کل با اینکه فیلم خوبی بود و بازیاشون رو هم دوست داشتم، اشکالاتی هم داشت. و اینکه در مقایسه با فیلمای قبلی فرهادی غافلگیری خاصی نداشت و به نظرم خاصتر از اونا نبود. (انگار هنوزم دربارهی الی یه چیز دیگهس!)
شما هم هر وقت دیدین بیاین حرف بزنیم دربارهش. :)