سلام
امروز هم مثل دیروز به خاطر نمیدونم سرما یا آلودگی و این چیزا نیمه تعطیله. درواقع دانشگاهها هم تعطیلن و با اینکه من برای کارم میتونم بیام ولی دیروز نیومدم. شنبه لپتاپم رو گذاشته بودم اینجا و دیروز رو بدون لپتاپ زندگی کردم (!) و حالا امروز با وجود تعطیلی اومدم که کارهای دیگهم رو جلو ببرم. اما اول دارم مینویسم چون یه چیزی اذیتم میکنه: تعطیلی!
درواقع تعطیل شدن و عقب افتادن برنامهها و آزاد شدن یه روزم، باعث شد استرس بگیرم. اولش فکر کردم از اون افسردگیهای ناشی از خونه موندنه ولی خیلی زود دلیل اصلیش رو پیدا کردم: وقتی برنامهم پر بود و هر روز مجبور بودم بیام تا کار رو بهموقع برسونیم، بهانهی خوبی داشتم که کارهای دیگه رو پشت گوش بندازم. مهمترینش اینکه دو ماهه پیگیر کار شرکت نشدم و چون اونا حقوقم رو نداده بودن من هم نرفتم داکیومنتها رو بهشون بدم. درستش این بود مرتب زنگ بزنم و حتی پاشم برم اونجا، ولی افتادم تو تلهی آشنای قدیمی: عقب انداختن و منفعل موندن، و بهمرور مضطربتر شدن برای پیگیری کار. و حالا که خبر رسیده پولشون جور شده و منتظر تحویل کارن، بازم سختمه تماس بگیرم چون تو ذهنم دارم اوضاع رو منفی و پیچیده میکنم.
کارهای کوچیکتر و کماهمیتتر دیگهای هم هست که عقب افتاده بودن و این یکی دو روز وقت خوبیه براشون اقدامی کنم.
به این نتیجه رسیدم که شاید راه حلش این باشه که یهو نرم تو دل چیزی، چون من دقیقا از همینه که اجتناب میکنم. شاید اگه هر کدوم از این کارها رو به قدمهای کوچیکتر تجزیه کنم و به خودم قول بدم امروز یه قدم از هر کدوم رو برم و فردا قدم بعدی و به همینترتیب تا آخر، بهتر جواب بده. یعنی تجربهم نشون داده که برای من اینطوری بهتر جواب میده.
کاغذی که این قدمها رو روش نوشتم بغل دستمه و به نظرم بهتره بیشتر از این وقت تلف نکنم. راستش فکر نکنم این تمایلم به عقب انداختن کارها هیچوقت کاملا از بین بره :)) ولی اگه بتونم یه کمی هم مدیریتش کنم بازم خوبه.
خلاصه که اینطوری.