خواب دیدم با یه نفر از طریق کامنت گذاشتن تو وبلاگای همدیگه حرف میزنم، صحبتای دوستانه و معمولی. روز بعد شد و تو دانشگاه بودم. یکی از پسرای یُبس کلاس اومد و تا منو دید نیشش باز شد و رد شد. بعدتر نمیدونم چه موقعیتی بود که قایمکی تو گوشیش نگاه کردم، انگار دیدم تو وبلاگشه و فهمیدم ای وای این همونه! :))) [ از بچههای دکترا هستن ایشون که نمیدونم چرا خودش و دوستش اینقد تو قیافهن :| و نه، روش کراش ندارم! =)) ]
بعدشم خواب دیدم ارشد دانشگاه تبریز قبول شدم و الان روز اوله و با کلی بدبختی تو ساختمون پیچ در پیچ دانشگاه (که تا حالا در واقعیت ندیدمش) کلاسمو پیدا کردم. سر کلاس سه نفر نشسته بودیم منتظر، که یه خانومی نمیدونم از آموزش یا خدمات برامون چایی آورد با شیرینی! داشتم تلاش میکردم ازشون عکس بگیرم که استوری بذارم :)) که بیدار شدم!
پ.ن. چند وقت پیشم خواب دیده بودم ارشد کرمان قبول شدم! ولی اون قبل از اعلام نتایج بود. باز تبریز یه توجیهی داره برام، ولی کرمان نمیدونم از کجا اومده بوده تو ذهنم.
پ.ن۲. اگه یه کم فکر اپلای بودم، شاید خواب دانشگاه یوبیسی یا دلفت رو هم میدیدم :|
پ.ن۳. صبح تو ماشین، قبل از اینکه خوابهام یادم بره تندتند تو نوت گوشی نوشتمشون. این کارو گاهی انجام میدم چون دوست دارم یادم بمونه تو ناخودآگاه ذهنم چیا میگذره!