سلام
میخوام یه کم از کار بنویسم. یکشنبه ما با کارفرمامون جلسه داشتیم و به نظر امیدوارکننده بود، هرچند آخر ماه معلوم میشه پروژه قراره بره فاز بعدی یا نه. دیروز (دوشنبه) هم با مدیرم (دکتر ک.) کلی صحبت کردم که اگه قرار بر ادامه باشه تیم جدید برای این بخش از کار جمع کنیم و مسئولیت من جدیتر و متفاوت میشه و این حرفها. خب، خوشحال شدم از اینکه روی من داره حساب میشه و با تجربهی این چند ماهم به راحتی قابل جایگزین شدن نیستم. حتی بحث اضافه حقوق هم مطرح شد.
اما یه موضوع دیگه هم پیش اومد؛ اینکه در صورت ادامهی کار احتمالا بین دکتر ک و آقای ف یه نفر میمونه و کارو مدیریت میکنه. خب از قبل میدونستم اینا به اختلاف خوردهن. در حدی که تو تابستون یه چند وقتی ف نیومد، ولی بعدش آشتی کردن (که گویا آتشبس موقت بوده). جسته گریخته از دیگران هم میشنیدم با ف به مشکل میخورن و حتی یکی از بچهها سر همین از پروژه رفت. اما خود من چون مستقیما کارم باهاش در ارتباط نبود، مشکلات جزئی در حدی اذیتم نمیکردن که بخوام کلا ول کنم برم. از طرفی یه تعهدی داشتم و از اون طرف هم کمکم یاد گرفته بودم ایگنورش کنم. ولی همین که خیلی در این رابطه با دکتر حرف نزده بودم باعث شده بود فکر کنه باهاش اوکیام. دکتر داشت میگفت بقیه باهاش مشکل دارن (حتی آقای ایکس که من واقعا فکرشو نمیکردم، چون هیچی بروز نمیده) و میگن ما باهاش کار نمیکنیم و... گفتم خب برای منم تا الان فلان موارد وجود داشته و اگه قرار باشه مستقیما تحت مدیریت ایشون باشم احتمالا به این مشکلات میخورم.
من خیلی سعی کردم صحبت تو یه فضای حرفهای پیش بره و پشت سرش حرف اضافهای نزنم ولی باید اینو میگفتم. میخواستم بدونه اونقدری هم که به نظر میاد با ف خوب نیستم و با تصمیم بقیهی بچهها همنظرم. و راستش دلم برای ف میسوزه. شخصیتش یه جنبههای خوبی داره، دانش و مهارتش بالاست، ولی خب بارها چه تو کار چه تو تعاملات معمولی عصبیم کرده. میدونم اگه بخوام تو تیمش بمونم روانی میشم. دلم براش میسوزه ولی نمیتونم کاری بکنم و از دیروز حالم گرفتهس. احساس میکنم افتادم بین دعوای اینا. دوست ندارم از این مسیری که داره کمکم شکلشو پیدا میکنه و از بودن توش احساس خوبی دارم، به این خاطر مجبور بشم بیام بیرون. البته دربارهی راههای جایگزین هم صحبت کردیم و دربارهی اینکه فعلا تا مشخص شدن تکلیف، اولویت کار من چیه. خلاصه امیدوارم بتونم تصمیم درستی بگیرم.
پ.ن. فضای وبلاگ تازگی داره نگرانم میکنه. وقتی میبینم یه نفر از سختی شرایطش و احساساتش بیپرده مینویسه ولی بازم تو کامنتا کسانی هستن که بهش نیش بزنن. تو وبلاگ قبلا اینقدر نمیدیدم.