سلام. خستهم. خیلی زیاد. میخواستم ننویسم امروز. بعد گفتم بذار فکرامو تخلیه کنم اینجا.
آقای ف خیلی وقت آدمو تلف میکنه. یه مسئله رو به سختترین شکل ممکن حل میکنه. وسطشم درست به حرف آدم گوش نمیده و نمیذاره ایدهی دیگهای مطرح کنی چون باید قدم به قدم پیش بریم :/ بعد از دو ساعت، بالاخره توضیح میده ایدهت چرا خوب نیست. یک ساعت بعد، میفهمه از یه نظرایی هم درست گفته بودی. آخر روز، شاکیه که چرا امروز وقتمو گرفتین :|
کتاب ایکیگای رو امروز برگشتنی تو اتوبوس تموم کردم. اون ایکیگای نه، این ایکیگای. اینم اضافه شه به یه عالمه کتابی که قراره دربارهشون بنویسم.
بهشون گفتم فردا هم میرم که این مرحلهی کارو زودتر جمع کنیم ولی حالا نظرم عوض شده. روز کاریم نیست. و همینطوریش هم یه عالمه کار ریختن سرم. دیگه بدعادت میشن!
تمایل زیادی دارم از هر فرصتی استفاده کنم حال آقای ف رو بگیرم اینقدر که بعضی رفتاراش رو اعصابه. ولی باید خودمو کنترل کنم که مثل امروز غلط گرامری ازش نگیرم دیگه. کار بچگانهایه.
یکی از دوستان کامنت گذاشته بودن که چند ساعت بیشتر برای پست امروز وقت ندارم. نمیدونستم اینقدر پیگیرین.
تمرکزم کم شده اینقدر که باید حواسم به چند تا چیز باشه. اینا عادت دارن خودشون؟ فقط منم که استرس میگیرم؟ ولی بعضی وقتا که سر موضوعات خاصی حرفشون عوض میشه، مشخصه خودشونم اونقدر تمرکز ندارن.
آقای ب گفته بود چهارشنبه میاد ولی نیومد. امروز بهش گفتم فردا میام، خوبه حالا منم نگم برنامهم عوض شده؟
درواقع خونه موندنم بیشتر به این علته که یه بخش کار رو بتونم با تمرکز پیش ببرم. گاهی اونقدر حرف میزنن یا پیگیر بخشای دیگهی کار میشن که اصلا نمیشه تمرکز کرد.
اینجور پستها میتونن ته نداشته باشن. پس تا دیر نشده جمعش میکنم. شب بخیر!