دیروز تو پیج نشر اطراف دیدم یه کتاب جدید منتشر کردن به اسم: «ارواح ملیت ندارند». یه مجموعه جستاره از تجربههای زندگی نویسنده (یوکو تاوادا) بین دو زبان ژاپنی و آلمانی. غیر از خود موضوع، نویسندهش هم توجهم رو جلب کرد، چون یادم اومد کتاب بهمنِ چالش طاقچه رو از همین نویسنده خونده بودم.
اما واقعا نمیدونم چرا این موضوع برام جالبه. فروردین کتاب «به عبارت دیگر» رو خوندم از جومپا لاهیری، که اونم از زندگی بین دو زبان نوشته، از مهاجرت و چندزبانه بودن و تاثیرشون بر هویت. نویسنده اصالتا هندیه ولی تو آمریکا به دنیا میاد. تو بزرگسالی شروع به یادگیری ایتالیایی میکنه و یه مدت هم میره اونجا زندگی میکنه و این کتابش هم اولین اثریه که به ایتالیایی نوشته. با اینکه من تجربهی مشترکی باهاش نداشتم، خوندنش برام جالب بود. این کتاب ارواح ملیت ندارند هم ظاهرا دربارهی همچین چیزاییه.
کلا زبان برام پدیدهی جذاب و رازآلودیه. گاهی وقتا سوالهایی دربارهی تفاوتهای جزئی تو زبانهای مختلف یا چنین چیزهایی ذهنم رو مدتها مشغول میکنه. وقت اینو ندارم عمیقا برم سراغ زبانشناسی اما خوندن اینجور مطالب انگار تا حدی اون خوراک ذهنی لذتبخش رو برام تأمین میکنه. شبیه حرف زدن دربارهی زبانه با آدمهایی با زبانهای مختلف.
شاید شروع یادگیری یه زبان جدید تو چند ماه اخیر هم بیتاثیر نباشه. من خیلی کوچیک بودم که شروع به یاد گرفتن انگلیسی کردم و انگار اصلا یادم نمیاد چطور یادش گرفتم و چطور منطقش جاش رو تو ذهنم باز کرد. حالا با اسپانیایی قشنگ دارم دست و پنجه نرم میکنم!
یه شوق ناگهانی نسبت به ادبیات آمریکای لاتین باعث شد بخوام اسپانیایی رو شروع کنم. با دولینگو هم شروع کردم، نه اینکه کلاسی چیزی برم. شوق من البته با شوق جومپا لاهیری وقتی میخواست ایتالیایی یاد بگیره قابل مقایسه نیست و حتی همونم الان تا حدی فروکش کرده. اما به هر حال دارم ادامه میدم (هرچند با سرعت کم) و کشفش هنوزم برام لذتبخشه.
احتمالا بعدا بازم ازش بنویسم.
+ مطلب مرتبط: به زبان بینابینی