سلام
همونطور که میدونین ۱۶ شهریور روز وبلاگنویسی فارسیه. چند روز پیش شروع به نوشتن یه مطلبی کردم و تصمیم گرفتم صبر کنم تا این مناسبت. بعد به خاطر فراخوانی که الان میگم، دیگه گفتم اون پست رو هم زودتر از شونزدهم با همون فراخوان بذارم.
فراخوانه اینه:
جناب هاتف تو وبلاگشون یه پویش راهاندازی کردن به مناسبت روز وبلاگنویسی فارسی، شامل تعدادی سوال مربوط به وبلاگنویسی و همینطور قرعهکشی و جوایز ارزنده :)
دعوت میکنم تو این پویش (و اگه دوست داشتین تو قرعهکشیش هم) شرکت کنین:
بریم سر حرفای خودم که شاید خیلیاش هم تکراری باشه.
من هر چند وقت یهبار، تو شبکههای مختلف دنبالشوندههامو مرور و بعضی صفحات یا اشخاصی رو که دیگه مطالبشون برام جذاب یا مفید نیست آنفالو میکنم. چند روز پیشم اومده بودم سر وقت لیست وبلاگهای دنبالشده. از اون آخر یکییکی بازشون کردم ببینم قدیمیا کیا بودن!
بعضیها رو دلم نمیاومد قطع دنبال کنم، حتی خوب نمیشناختمشون ولی از اولین دنبالکنندههای اینجا بودن، اولین کسایی که تو این وبلاگ باهاشون تعامل داشتم. درسته خیلی وقته رفتهن، ولی چه عیبی داره اگه توی لیست بمونن؟ بین وبلاگهایی که خیلی وقته بهروز نشدهن، عنوانهایی مثل «پایان» و «اختتامیه» یا وبلاگهایی که کلا حذف شده بودن زیاد دیده میشد. پست آخر خیلیای دیگه هم آدرسهای جدیدشون بود؛ وبلاگ جدید، سایت، کانال. بعضیها پست خداحافظی گذاشته بودن و بعضیها بدون خداحافظی رفته بودن و بیشتر از دو سال از رفتنشون میگذشت. (یعنی اونا وبلاگشون رو یادشونه؟ به اینکه دوباره برگردن و پست بذارن فکر میکنن؟) بعضیها رو قطع دنبال کردم و بعضیها رو نه، به این امید که برمیگردن. بعضیها رو حذف نکردم چون هنوز آدم دوست داره بره پستهای قدیمیشون رو بخونه یا حتی چون قالبهای قشنگی دارن!
این بین، بعضی اسمها به چشمم خورد و یادم افتاد که عه، فلانی! و به فکرم رسید چه دنیای عجیبیه. تا وقتی یکی هست و مینویسه تعامل داریم با هم، حتی ممکنه پست خداحافظی بذاره و بهش بگیم نرو، حیفه! ولی بعد از یه مدت طرف بهکل از یادمون میره، اینقدر که آدمای زیادی اینجا میان و میرن و دوستیها بیشتر مواقع عمیق نمیشن. و این به شکلی قاعدهی دنیای واقعی هم هست...
بین همون وبلاگهایی که از آخرین بهروزرسانیشون خیلی وقت میگذشت، چندتاشون توجهم رو بیشتر جلب کردن. یکی اواخر آبان ۹۸ پست گذاشته و نوشته بود بیاینترنتی داره دیوونهمون میکنه. بعدش دیگه هیچ پستی نبود. یه لحظه این فکر بیمزه از ذهنم گذشت که بریم بهش بگیم اینترنت وصل شده و میتونه برگرده :) یه نفر تو پست آخرش از سرطان نوشته بود و یکی دیگه گفته بود در شرف دفاع و مهاجرت و ازدواجه. بعدش هیچکدوم آپدیتی نداده بودن که بدونیم در چه حالیان و کجان. (و آیا درستش این نیست که به جای اینجا نوشتن برم یه کامنت بذارم و مستقیم حالشون رو بپرسم؟)
کمکم رسیدم به چند تا ستارهی روشن که از تیر و مرداد ۱۴۰۰ جا مونده بودن! چند وقتیه وسواس ندارم همهی پستهای جدید رو بخونم، ولی فکر نمیکردم به یک سال پیش برگرده. عنوان یکیشون بود: «یعنی هنوز کسی به روشن شدن ستارهی این وبلاگ اهمیت میده؟» خب، به نظر میومد من یکی که اهمیت نداده بودم :( گرچه برای عدهای هم اهمیت داشت و کامنت گذاشته بودن، ولی بعد از اون پست جدیدی نذاشته بود...
وبلاگ جای عجیب و خاصیه. جایی که مینویسیم و خونده میشیم. جایی که بعد از چند سال میتونیم بهش برگردیم تا خاطرههایی رو بخونیم که دیگه یادمون نمیاد یا تغییراتی رو تو خودمون ببینیم که حواسمون بهشون نبوده.
بعضیامون مینویسیم که اضطرابها و آشفتگیهامون رو تخلیه کنیم و وقتی حالمون بهتر شد میریم.
بعضیامون مثل دفترچه خاطرات باهاش برخورد میکنیم و روزمرهها رو مینویسیم، بعضیامون فقط وقتی حرف خاص و مهمی داشته باشیم.
بعضیامون هر روز مینویسیم، بعضیامون ماهی یه بار.
بعضیامون راحت میتونیم در وبلاگمون رو ببندیم و بریم، بعضیامون هر بار که خدافظی میکنیم باز برمیگردیم، و بعضیامون میدونیم که خداحافظی هم نمیتونیم بکنیم و حتی اگه چند وقت فاصله بگیریم باز برخواهیم گشت.
نمیخوام برای وبلاگ فارسی مرثیه بخونم، نه. دارم به تنوع وبلاگها و وبلاگنویسها اشاره میکنم که تو خیلی زمینههای دیگه هم دیده میشه. این محیط با همین تنوعشه که قشنگه و میتونه آدمو با فکرها و فرهنگهای مختلف، دغدغهی سنین متفاوت و... آشنا کنه. و این وسط یه سری دوستیهای ماندگار هم بسازه :)
این روز مبارک همهی وبلاگنویسای حاضر و غایب :)