سلام
۶ شهریور سال ۹۷ اولین پست این وبلاگ رو نوشتم، و دیروز اینجا ۴ ساله شد.
تولد که بهش نمیشه گفت ولی به این بهانه گفتم از چیزای مرتبط با وبلاگ که چند روزه تو ذهنم میچرخه کمی بنویسم.
۱) اینجا اولین وبلاگ من نبوده و ۱۳-۱۴ سالی هست که در قالبای مختلف وبلاگ داشتم. میخوام بگم با وجود رشد سوشال مدیا تو این سالها و اینکه نوشتن تو کانال تلگرام و جاهای دیگه خیلی وقتا راحتتره، همچنان وبلاگ برام یه محبوبیت دیگهای داره. بوده زمانهایی که ازش فاصله گرفتم، ولی همیشه برگشتم.
مدتهاست تو چند محیط مختلف کموبیش فعالم (مثل همه!) و همیشه این درگیری رو دارم که برای خودم به یه چارچوبی برسم که تو هر محیط از چه چیزهایی میخوام بنویسم و مخاطب هر کدوم کیا قراره باشن. تا حدی هم رسیدم البته. و اینکه خیلی علاقه ندارم که کانال تلگرام و پیج اینستا و وبلاگ رو به هم لینک کنم و گاهی که پیش میاد دربارهی یک موضوع تو هر سه حرف میزنم، فکر میکنم اون معدود افرادی که هر سه رو دارن چه گناهی کردن :))
۲) بین همه صفحات مجازی که دارم اینجا پرمخاطبترینشونه :) الان حدود ۴۰۰ نفر اینجا رو دنبال میکنن (که مطمئنا خیلیاشون دیگه تو بیان هم نمیان. ولی مگه تو همهی شبکهها اینطوری نیست؟). این هم باعث خوشحالیه هم کمی منو میترسونه :)) ولی ما اگه نمیخواستیم خونده بشیم که تو دفترمون مینوشتیم. پس احتمالا همهمون از زیاد شدن مخاطبها و دوستای مجازیمون خوشحال میشیم.
و این مزیت پلتفرمیه که یه جور لینک ایجاد میکنه بین کاربراش. همین که میشه همو دنبال کنیم باعث میشه از پستهای جدید همدیگه باخبر بشیم. گاهی فکر میکنم یه روز سایت بسازم که نوشتههای جدیترم رو اونجا بذارم و به آدمای بیشتری هم معرفیش کنم. ولی تهش میبینم خودم وبسایتهای شخصی دیگرانو خیلی کم چک میکنم (گرچه تو اینوریدر واردشون هم کردم)، پس مثلا جایی مثل همین بیان یا ویرگول بهتره. میبینید؟ آخرش میبینم که مخاطب داشتن برام مهمتره!
+ ممنون که اینجا رو میخونید :)
۳) چند وقتیه دلم میخواد به اینجا نظم بدم و دستی به سر و روش بکشم. موقعی که این وبلاگو زدم تازه ارشد قبول شده بودم و الان که دیگه میشه گفت اون مقطع تموم شده، شاید وقتشه یه فصلی هم اینجا عوض کنم. امیدوارم وقت کنم. مثلا دلم میخواد یه قالب مینیمالتر بذارم (هرچند اینو هم هنوز دوست دارم) و یه سری پستهای شخصیتر رو رمزدار یا پیشنویس کنم. گاهی فکر میکنم داریم به این سمت میریم که اگه بخوان بیوگرافی یه آدم معروف رو بنویسن چقدر راحت میشه از روی صفحات خودش ازش اطلاعات پیدا کرد، چه برسه طرف وبلاگ شخصی هم داشته باشه! حالا من قرار نیست معروف بشم :)) ولی فکر میکنم یه سری نوشتهها از یه زمانی به بعد دیگه فقط باید برای خودم محفوظ باشن. قبلا هم یه سری رو رمزدار کردم ولی دیگه مدتهاست سراغ پستهای قدیمی نرفتم.
۴) چند شب پیش داشتم فکر میکردم ناشناس بودن در فضای مجازی چقدر معنی داره؟ من یه صفحه میسازم و مثلا نه عکسمو میذارم نه اسمم رو. ولی بعد از ده بیست تا مطلب بالاخره مخاطبم کمی من رو میشناسه دیگه نه؟ چیزهایی بودن که من اون اول دلم میخواسته ناشناس باقی بمونه ولی به مرور بین پستهام ازشون نوشتم یا غیرمستقیم بهشون اشاره کردم. ممکنه یکی اگه وارد اینجا بشه و دو تا پست آخرو بخونه چیز زیادی ازم نفهمه، ولی اگه بیکار باشه و کل وبلاگ رو بخونه احتمالا از خودم هم منو بهتر خواهد شناخت :))
زمانی که میبینم پست کردن یه نوشته بهم حس خوبی نمیده چون مثلا نگران قضاوت شدنم، به نظرم این نشونهی همون شناخته شدنه. چون دیگه نمیتونم پشت یه هویت ناشناس هر چی میخوام بگم. یا چون یه عالمه دیتا از قبل اینجا گذاشتم و یهو میپرسم از مجموعهی اینا بهعلاوهی این آخری چه برداشتی ممکنه بشه.
ولی از طرف دیگه، ناشناس بودنِ کامل غیر از اینکه به نظرم ممکن نیست، جالب هم نیست. همونطور که خودمم دلم میخواد وقتی وبلاگ یا کامنت کسی رو میخونم یه اطلاعات حداقلی ازش داشته باشم. خلاصه اینم چیزیه که هنوز که هنوزه دنبال اینم مرز مشخصتری براش پیدا کنم!
+ خوشحال میشم و فکر و نظرای مختلف شما رو هم دربارهی این موضوعا بدونم :)
بازم ممنون از همراهیتون تو این چند سال!