۱) تو هفته‌ی گذشته و روزهایی که تهران نبودیم من به بیان سر نزدم. جالبه حتی با اینکه اینستا و اینا رو می‌رفتم اصلا به ذهنم نمی‌رسید با گوشی بیام وبلاگا رو چک کنم. این موضوع علاوه بر اینکه نشون می‌ده وابستگیم به اینجا کمتره (متاسفانه!)، بهم ثابت کرد وقتی تصمیم می‌گیرم یه فضایی رو فقط با لپ‌تاپ برم چقدر تو کنترل زمانی که براش می‌ذارم موثره.

اما غیر از این، مدتیه دوست دارم یه جور نظرسنجی بذارم ببینم چند درصدتون با گوشی پست می‌ذارید و وبلاگ‌ها رو می‌خونید و چند درصدتون با لپ‌تاپ و کامپیوتر. آخه می‌دونین، تو خیلی از وبلاگا که می‌رم، فونت نوشته‌ها خیلی ریزه و من شده تا ۱۵۰ درصد هم زوم می‌کنم که راحت بتونم بخونم! حتی تو پنل بیان و وبلاگ خودمم زوم می‌کنم :)) حالا یه بخشیش واسه اینه که لپ‌تاپ از چشمم فاصله‌ی خوبی داره. ولی در مورد فونت‌های ریز یه حدس هم اینه که تو گوشی خوب نشون داده می‌شه و نویسنده‌های اون وبلاگ‌ها هم با گوشی میان. حالا نرفتم یک‌به‌یک بررسی کنم ببینم هر وبلاگی که اینجا با اندازه‌ی متنش مشکل دارم تو گوشی خوبه یا نه، ولی این فرضیه رو هنوز دارم.

۲) اصولا خیلی این مدلی نیستم که وارد جمع‌هایی بشم که نمی‌شناسم یا تعداد کمی ازشون رو می‌شناسم. ولی نمی‌دونم چرا دوست داشتم دورهمی وبلاگی نمایشگاه کتاب رو برم. که خب متاسفانه همون روز برنامه‌ی ختم تهران رو گرفتیم و یه سری فامیلا هم از قبلش قراره بیان خونه‌مون!

چند وقت پیشم دوستم یه تئاتری رو بهم پیشنهاد داد که با اون و دو تا دیگه از بچه‌ها برم، به خاطر دیروقت بودنش گفتم نمیام. اما اونم همین تاریخ بود. یه سفر یه روزه هم که قبلا پیدا کرده بودم، همینطور. یعنی هر چی برنامه بوده گذاشتن ۲۲ و ۲۳ اردیبهشت :/

۳) قضیه‌ی تئاتره رو قبلا تو کانال هم گفتم ولی الان دوباره یادم افتاد. اینجور بودش که وقتی گفتم نمی‌تونم بیام، بحث یه تئاتر دیگه هم مطرح شد و گفتم اون اگه اجرای جدید بذاره چون ساعتش ۶ و نیم عصر و مناسبه میام. اینا ظاهرا تئاتر اولی رو برا خودشون گرفتن. بعد یه روز ظهر تو ماه رمضون بیدار شدم دیدم دوستم پیام داده که دومی چند تا اجرای جدید گذاشته، بلیت بگیریم؟ وقتی دیده بود من جواب نمی‌دم برای خودشون بلیت گرفته بود و بهم گفته بود ما بلیت اجرای ۹ شب رو گرفتیم فلان جایگاه. اگه میای تو هم خودت بگیر، هنوز جا هست کنارمون! که منم بهش گفتم خب تئاتر اولو نیومدم چون ۹ شب بود. قرار بود اینو ۶ و نیم بگیریم! :/

البته دوستم معذرت‌خواهی کرد و منم یه کمی درکش کردم، چون اینجور وقتا بلیت گرفتن برای چند نفر کار استرس‌آوریه و هر لحظه ممکنه بلیت‌هایی که قیمتشون مناسب‌تره تموم بشن. اما مسخره‌ش اینجا بود که عذاب وجدان گرفته بودم نکنه اینا به خاطر من رفتن سراغ دومی و حالا که من نمی‌خوام اون ساعتو برم بگن الکی پول دادیم! یه ساعت داشتم خودمو قانع می‌کردم که اینا به خاطر تو نبوده که برای تئاتر دوم هم پول بلیت دادن. اگه به خاطر تو بود صبر می‌کردن خودتم باشی، نه اینکه وقتی تو هنوز جواب ندادی اونقدری عجله داشته باشن که ساعتی رو بگیرن که گفته بودی نمی‌تونی بیای!

البته اینو واقعا می‌گم، مدت‌هاست از این چند نفر انتظاری ندارم. فقط چون بعد از مدت‌ها به منم پیشنهاد داده بودن تو جمع‌شون باشم کمی خوشحال شده بودم. ولی حتی اینجوری که شد خوشحال‌ترم شدم :/