سلام
این روزهای نزدیک دفاع، خیلی وقتا غرهام و اتفاقای روز رو برای خودم تو تلگرام مینویسم. بدون انتشار توی کانال. شاید بعدا بهشون برگردم و یه جمعبندی کنم و خلاصهای از آنچه گذشت رو پست کنم. ولی فعلا میخوام یه چیزی که بهش رسیدم رو بگم.
امروز داشتم بخشهایی از کتاب "هنر ظریف رهایی از دغدغهها" رو دوباره میخوندم. تو فصل سوم کتاب، مارک منسون از تمایل آدما به خاص بودن میگه و حقبهجانب شدنی که به دنبال داره. حالا این قسمتاشو دقیق مرور نکردم، چیزی که دنبالش بودم تو بخش آخر این فصل بود. جایی که میگه این تمایل به خاص بودن، گاهی باعث میشه حتی بخوایم شکست بخوریم ولی معمولی و متوسط نباشیم! چون اگه نمیتونیم خارقالعاده باشیم، عوضش نقش قربانی رو داشتن هم یه خاص بودن و جلب توجهی به همراه داره!
وقتی بار اول این کتابو میخوندم این بخشش برام خیلی جالب بود. خودمو توش دیدم. این که دلم میخواد یا همه چی به بهترین شکلش باشه یا کلا نشه! و حالا این چند روز دوباره مچ خودمو گرفتهم.
تو روزهای اخیر، با وجود مشکلای مختلفی که باعث تاخیر تو تحویل پایاننامهم شدن (چه باعثش خودم بودم چه عوامل دیگه)، دو تا فکر توی سرم در جنگن: از یه طرف میگم تمام تلاشمو میکنم که به موقع کارو کامل کنم و پیگیریها رو انجام بدم، حالا تصمیم دانشکده هر چی شد شد. از طرف دیگه خسته شدم از این همه پیگیری، نامعلوم بودن خیلی چیزها و جزئیاتی که تو کارم به مشکل خوردن و تموم نمیشه. از کارهایی که به شکلی باورنکردنی جور میشه و تا میای امیدوار شی یه ناامیدی جدید دنبالش میاد. از زیاد بودن تصمیمهایی که باید بگیرم و هماهنگیهایی که باید بکنم و استرسی که دائم همراهمه و یه وقتایی تو روز یهو یقهمو میگیره. اینها خستهم کردن برای همین گاهی قایمکی به خودم میگم کاش اصلا اجازه دفاع ندن که فقط تموم شه زودتر.
امروز مچ خودمو سر همین فکرا گرفتم. انگار برای فرار از متوسط بودن و برای اینکه اشکالهای کارم به چشم کسی نیاد، ترجیح میدم شکست بخورم و بعد از این همه کار کردن، کلا ارائهش ندم! بعدم لابد به همه بگم من که کارو رسوندم، مدیر گروه بود که دیر فرم رو امضا کرد، داورا دیر بهم وقت دادن، استادم فلان کرد، چون امیکرون گرفتم دیر شد، و... (که همهی اینا هم بود. ولی خب که چی؟)
دارم سعی میکنم خودمو قانع کنم مهم نیست اگه اونطور که دلم میخواست کار خفنی نشده. مهم نیست اگه نرسم تیکهی آخرشو خوب جمع کنم. مگه همیشه کار همه خفن و کامل میشه؟ خیلی وقتا نمیشه ولی اونا رو کاری که انجام دادن تمرکز میکنن. منم باید ارزش قائل باشم برای بخشای دیگهای که وقت گذاشتم و انجام دادم حتی اگه متوسط باشه.
دارم سعی میکنم از این تجربه استفاده کنم و بپذیرم متوسط بودن چیز بدی نیست. شاید پذیرشش کمک کنه اضطرابم برای بهترین نبودن (که ناشی از کمالگراییه) کمتر بشه و همین کمک کنه بتونم متوسطِ بهتر و بهتری بشم.
[با پذیرفتن این موضوع]... فشار و اضطرابتان از بین میرود و نیازی نخواهید داشت که پیوسته خود را اثبات کنید یا فکر کنید که نالایق هستید. شناختن و پذیرفتن وجود معمولی خودتان در واقع شما را آزاد میکند تا بدون قضاوت یا توقعات بالا به آرزوهایتان برسید.
- هنر ظریف رهایی از دغدغهها
مارک منسون