سلام. امیدوارم که خوب باشین. عیدتون هم با تاخیر مبارک باشه :)

تو پست قبل اینقدر حرف و برداشت‌های مختلف در مورد آزمایش مارشمالو مطرح شد یه کم گیج شدم. ولی از اونجایی که وقت مطالعه‌ی خاصی درباره‌ش ندارم، گفتم علی الحساب همون چیزی که از اول می‌خواستم رو بگم.

یه اتاق هست تو کلاب هاوس با عنوان «تازگیا جالب چی دیدی؟ خوندی؟ شنیدی؟» که هر هفته پنجشنبه شب‌ها آدما توش از چیزای جالبی که یاد گرفته‌ن یا شنیده‌ن حرف می‌زنن. گستردگی مطالبش هم زیاده، می‌تونه یه خبر باشه یا کتابی که کسی تازه خونده یا هر چیزی. منم گاهی میرم به صحبتا گوش می‌دم، تازگی بیشتر. اعضاش افراد مختلفی‌ان، خیلی‌هاشونم پادکسترن یا کانال یوتیوب دارن. میزبان‌های جلسه (از جمله علی بندری) همیشه حرف می‌زنن، بعدشم هر کی بخواد نوبت می‌گیره و صحبت می‌کنه. بین این‌ها چند نفری معمولا پای ثابتن، اسم یکی‌شون امیرمنصوره. تو این دو سه هفته‌ی اخیری که گوش می‌دادم، حرفای این امیرمنصور برام خیلی جالب بوده. پنجشنبه‌ی دو هفته پیش یه بحثی رو مطرح کرد و براش آزمایش مارشمالو رو مثال زد. چند روز بعدشم ویدیوی کامل‌تری تو کانال یوتیوبش گذاشت. جلوتر می‌گم قضیه چی بود.

جریان آزمایش مارشمالو همون‌طور که تو پست قبل گفتم این بوده که یه سری بچه رو میارن و یه مارشمالو می‌ذارن جلوشون و می‌گن می‌تونی بخوریش ولی اگه یه ربع صبر کنی یکی دیگه هم بهت می‌دیم. یه گروه صبر می‌کنن و دو تا شیرینی رو به دست میارن، یه گروه صبر نمی‌کنن و همون یه دونه رو می‌خورن. آزمایش‌کننده‌ها ۲۰ سال بعد وضع زندگی بچه‌ها رو بررسی می‌کنن و می‌بینن اغلب اون بچه‌هایی که صبر کرده بودن، در بزرگسالی هم وضع زندگی‌شون از نظر مالی، تحصیلات، موقعیت اجتماعی و روابط‌شون بهتره. ولی اون گروهی که صبر نکرده بودن بیشترشون وضع خیلی خوبی ندارن.

حالا از این چه نتیجه‌ای می‌شه گرفت؟ خود آزمایش‌کننده‌ها هم گفتن که؛ هیچی! [طبق صحبت امیرمنصور]

قضیه اینه که این دو تا موضوع فقط با هم هم‌بستگی دارن. این که یه ارتباطی بین «صبر در کودکی» و «موفقیت در آینده» دیده شده معنیش این نیست که حتما اولی علت دومی بوده.

تو ویکی‌پدیا دیدم که چند سال بعد، افراد دیگه‌ای آزمایش رو اینطور تکرار کرده‌ن: همون وعده رو به یه گروه از بچه‌ها دادن ولی بعد زدن زیر حرفشون و شیرینی دوم رو ندادن. دوباره که آزمایش رو تکرار کردن، دیدن اون بچه‌هایی که بار اول صبر کرده بودن دیگه صبر نمی‌کنن. پس قضیه فقط به صبوری و خودکنترلی برنمی‌گرده و عوامل دیگه‌ای هم وجود داره. مثلا اونی که بار اول صبر کرده، حالا چون اعتمادش رو از دست داده تصمیم دیگه‌ای می‌گیره.

آقای امیرمنصور بعد از اینکه آزمایش اصلی رو توضیح داد، گفت تو یه کتاب خونده تازگی یه مقاله در این باره چاپ شده که نظر دیگه‌ای داره؛ می‌گه آزمایش رو باید قبل از اون اتاق و مارشمالو، از خونه و خونواده‌ی اون بچه‌ها شروع کرد. نویسنده‌های مقاله سوابق شرکت‌کننده‌های آزمایش اصلی رو بررسی کردن و دیدن اونایی که آینده‌ی موفق‌تری داشتن از خونواده‌های ثروتمندتری بودن، و برعکس. حالا می‌شد قضیه‌ی مارشمالو رو یه مرحله‌ی میانی دید و اینطور توجیهش کرد: بچه‌ای که از خونواده‌ی ثروتمندتری بوده، احتمالا مارشمالو هم براش چیز خاصی نبوده و می‌تونسته صبر کنه. اما بچه‌ای که از خونواده‌ی کم‌برخورداری بوده ممکنه سالی یه بار فقط مارشمالو گیرش میومده، پس خیلی نمی‌تونسته تو اون آزمایش جلوی خودشو بگیره. در ادامه هم امکانات پیشرفت برای بچه‌ی از خونواده‌ی ثروتمند بیشتر فراهم بوده؛ تحصیلات بهتر، سرمایه‌ی بیشتر و در نهایت موفقیت بیشتر. ولی اون یکی چون امکانات کمتری داشته کمتر پیشرفت کرده.

اینکه واقعا می‌شه این نتایج رو گرفت یا نه، خیلی جای بحث داره و من اون مقاله‌ها رو اصلا نخوندم**. می‌تونیم بیشتر بخونیم و ببینیم دقیقا نتیجه‌ی هر کدوم از این آزمایشا تو مقاله‌هاشون چی عنوان شده، هر کدوم چه تفسیری داشتن و غیره. اما کلیت حرف این آقای امیرمنصور دو تا چیز بود؛ اولا می‌گه خیلی وقتا تو اینجور صحبتا جای همبستگی و علیت عوض می‌شه. باید حواس‌مون باشه که دو تا چیز اگه به هم ربط دارن لزوما یکی‌شون علت اون یکی نیست. حتی گاهی علت و معلول جابه‌جا می‌شن. مثلا دیدین می‌گن مدیرای موفق ساعت ۵ صبح بیدار می‌شن و اگه می‌خواین موفق بشین ۵ صبح پاشین؟ در حالی‌که شاید برعکس بوده، شاید چون طرف مدیر موفقی شده اینقدر سرش شلوغه که مجبوره ۵ صبح پاشه!

حرف دومشم اینه که ببینید تو کتابا و سمینارهای موفقیت چقدررر چیزایی مثل همین آزمایش مارشمالو رو مثال می‌زنن که بعد بگن بیاید یادتون بدیم چطور صبور باشین تا موفق بشین*! چطور از یه آزمایش نتیجه‌ای می‌گیرن که ظاهرا تو مقاله‌ی اصلیش اثبات نشده، ولی باهاش می‌شه داستان گفت و مردم رو همراه کرد. خلاصه حرفش اینه که به داستان‌هایی که تو کتابای موفقیت برای گفتن حرفشون تعریف می‌کنن نگاه دقیق‌تری داشته باشیم.

در کل موضوع کتابی که ازش اسم برد برام جالب بود: Calling Bullshit :) ظاهرا درباره‌ی اینجور حرف‌ها، آمار و داده‌هاییه که تصوراتی رو به اشتباه جا می‌ندازن. قضیه‌ی آزمایش مارشمالو تو ادبیات موفقیت هم یکی از مواردیه که تو این کتاب اومده.‌

* یه هدفم از سوال پست قبل این بود که ببینم کسی درباره‌ی این آزمایش تو سبک کتابای موفقیت چیزی خونده یا نه، که اشاره‌ای نشد.

** می‌دونم اینطوری نوشتن و ارجاع به حرف یکی که نمی‌شناسم درباره‌ی مطلبی از یه کتابی که اونم بار اوله اسمشو می‌شنوم، شاید خیلی حرفه‌ای و علمی نباشه :)) ایشالا عمری باشه می‌رم دقیق‌تر درباره‌ش می‌خونم.

+ هدفم این نبود که بگم برداشت‌هایی که قبلا من و شما از اون آزمایش داشتیم غلط بودن، فقط خواستم این دید جدید رو هم اضافه کنم.

+ به نظر خودم خودکنترلی و سحرخیزی و چیزای شبیه اینا قطعا تو موفقیت موثرن ولی تضمینش نمی‌کنن. چون همیشه عوامل دیگه‌ای هم وجود دارن که دست ما نیستن. از اون طرف داشتن امکاناتی که دست خودمون نبوده هم موثره، ولی این هم موفقیت رو تضمین نمی‌کنه. کلا هیچ تضمین و قطعیتی وجود نداره :))