بامداد جمعه ۱۹ شهریوره و امروز یکی از دوستامون پرواز داره که بره آمریکا. دو تا از بچهها دیروز عصر رفتن دیدنش. هم قرار گذاشتنه عجلهای شد هم من و یکی دیگه به خاطر کرونا نمیتونستیم بریم، خلاصه مثل دفعات قبل نشد جمع باشیم.
دارم دربارهی گروهی از دخترای کارشناسی حرف میزنم که تو این سالها با هم بیشتر دوست بودیم. اولین دوستی که میخواست بره، عروسیش یه ماه قبل رفتنشون بود و ما رو دعوت کرد. مرداد ۹۸ بود. فکر کنم ۸ نفر بودیم که کادو براش خریدیم. پارسال دوست دیگهای رفت هلند. مهر ۹۹ یه روز جمع شدیم تو دانشگاه. این بار ۷ نفر بودیم که کادوی یادگاری خریده بودیم. حالا شهریور ۱۴۰۰ ئه و این یکی دوست هم داره میره. این بار ۶ نفریم که داریم پول کادویی که دوست صمیمیترش از طرف همه بهش داده رو تقسیم میکنیم :))
این اصلا قشنگ نیست آقا، حداقل سه نفر دیگه از این جمع برنامهی اپلای دارن؛ اومدیم و همه رفتن من موندم، خب ورشکست میشم آخرش :))
+ از دخترای کارشناسی دو نفر دیگه هم الان کانادا و استرالیان، ولی اونا دوستیشون با ما کمتر بود و تو خرج نیفتادیم :دی (در این حد دوستیمون کمتر بود که کلی بعد از اینکه رفتن فهمیدیم!) پارسال همین موقعا به اونی که کاناداس پیام دادم سلام و احوالپرسی کردیم. دیدم دو سالی هست تو تلگرام صحبت نکردیم و حین صحبت رفتم آخرین پیامهای قبلیمون رو خوندم. دو سال پیش یه بورد برای پروژهش بهش قرض داده بودم (حالا خودمم نخریده بودمش و یه جورایی از پروژهی یکی از درسا گیرم اومده بود). یکی از آخرین پیامها راجع به این قضیه بود و یادم انداخت یه مدته هر جا گشتم اینو پیدا نکردم. گفتم بذار الان بپرسم، ببینم ازش پس گرفتم یا نه. دو تا پیام طولانی در جواب حرفای قبلیش در مورد رفتنشون و اینکه الان کجان و غیره دادم، بعد هم سوالمو با کلی تعارف و احتیاط پرسیدم که بدونه هدفم از شروع چت این نبوده و به اون قطعه هم نیاز خاصی ندارم، فقط یادم افتاده و میخوام ببینم دست اون مونده یا خودم گمش کردم مثلا. نشون به این نشون که هر سه پیامم سین شد و هیچ پاسخی داده نشد :/ سه روز بعدش پیام دادم بابا من منظوری نداشتم و کلی تعارف و عذرخواهی. این بار حتی سین هم نکرد :| نمیخوام تصویر بدی ازش ایجاد کنم چون تو سالهایی که اینجا بود رابطهی دوستانهی نه خیلی عمیق، ولی خوبی داشتیم. شاید اشتباه از من بود اصلا :/
پ.ن. امیدوارم بعد از این پست خیلی خسیس به نظر نیام :/