سلام

خب، امشب چی بگیم؟🤔

چند ماه پیش همکلاسی ارشد یکی از دوستام ازم یه کمکی خواست برای کد متلب (Matlab) مربوط به پایان‌نامه‌ش. منم وقت گذاشتم و یه مقدار درگیر پروژه‌ش شدم. تا یه جایی انجام دادیم و به نتایجی رسیدیم و به نتایجی هم نرسیدیم! بعد اون رفت سراغ بخشای دیگه‌ی پروژه‌ش و منم برگشتم سر کار خودم. امروز صبح بهم پیام داد و یه سوالی از اون کد پرسید چون گفت عصر دفاعشه و ممکنه داورا اینو ازش بپرسن. منم براش توضیح دادم و تموم شد. شب پیام دادم بهش ببینم دفاعش چطور بوده، که گفت استاد راهنماش یادش رفته جلسه رو =)))))) هر چی هم بهش زنگ زدن تا دو ساعت بعد پیداش نشده و خلاصه دفاع افتاده یه وقت دیگه.

بله دوستان، یه وقتا هم اینطوری می‌شه :/

استاد راهنمای منم ظاهرا نمی‌خواد قبول کنه من کرونا گرفتم. هیچ‌کدوم از پیام‌هایی که دراین‌باره براش نوشتم رو جواب نداده :))

+ یه یادداشت مرتبط از چند وقت پیش پیدا کردم. بدون تغییر می‌ذارمش:

«اینجوریه که تا وقتی پروژه‌ی اصلی این مقطعی که توش هستی تموم نشده، جرئت نداری حرف پروژه یا علاقه‌ی دیگه‌ای رو پیش بکشی، حتی اگه مشغولش هم نباشی و فقط یه فکر باشه برای آینده. چون امکان نداره پروژه‌ی کنونیت رو بهت یادآوری نکنن.»

آره خلاصه، یه بازه‌ای هم بود کلا حرف هیچ فعالیتی رو نمی‌تونستم بزنم تو خونه :))

ولی تموم می‌شه اینم. شاید نه فورا، ولی حتما :/

پ.ن. شروع ماجرای یخ‌شکنی از اینجا بود!