سلام

آدم‌هایی که کار داوطلبانه یا شغلی رو انتخاب می‌کنن که می‌دونن خطرناکه به نظرم خیلی خاصن. اینکه دائم خودت رو در معرض خطر قرار بدی و هر روز کاری رو انجام بدی که می‌دونی حتی ممکنه تو رو بکشه، به خاطر معنایی که برات داره. حالا یا کاریه که ازش لذت می‌بری یا به یه شکلی برات ارزش داره. این به نظرم چیز با ارزشیه، و همیشه فکر می‌کنم بهترین حالتش اینه که این آدما موقع انجام همون کار جون‌شون رو از دست بدن. شاید سنگدلانه به نظر بیاد ولی انگار تو این موقعیته که اگه مرگ اتفاق بیفته بیشترین معناشو پیدا می‌کنه و رفتن باشکوهی رو می‌سازه.

مثلا آتش‌نشانی رو در نظر بگیرید که موقع ماموریت کشته می‌شه، سربازی که در جنگ جونش رو از دست میده، یا پرستاری که با وجود پاندمی به کارش ادامه می‌ده و در اثر همون بیماری از دنیا میره.

شاید روی اختیار داشتن یا نداشتن این افراد در انجام کارشون بشه کلی بحث کرد، اما فقط به همین نوع کارها (که گاهی برچسب مقدس هم می‌خورن) محدود نمی‌شه. مثلا می‌شه اشاره کنیم به کوهنوردی که حین کوهنوردی دچار حادثه می‌شه و می‌میره، یا... بدلکاری که به خاطر حادثه‌ای موقع انجام کارش جونش رو از دست میده.

با ارشا اقدسی اولین بار تو برنامه «خندوانه» و با اجرای هیجان‌انگیزش برای مسابقه‌ی لباهنگ آشنا شدم. آخرین بار هم تو سریال «حالا برعکس» (یه مجموعه‌ی طنز از مشتقات خندوانه) دیدمش. تو اون قسمت خاص، عوامل برنامه از انجام یه کارایی می‌ترسیدن و تهیه‌کننده برای اینکه بهشون روحیه بده یه ویدیو براشون فرستاد: فیلمی که توش ارشا به رامبد جوان می‌گفت بیا بریم ماشین چپ کنیم :)) و رامبد می‌ترسید اما ارشا به زور بردش و این کارو کردن :)) از این شعارا هم داشتن: بترس و انجامش بده! که خلاصه تهش خیلی معجزه‌وار رو همه تاثیر گذاشت :دی

غیر از همین فیلم و سریالا ارشا اقدسی رو زیاد دنبال نمی‌کردم، ولی شخصیتش به نظرم جذاب بود و الان می‌بینم خیلیای دیگه هم چنین حسی داشتن. دیگه آدم از خدا چی می‌خواد وقتی جوری زندگی کنه که هم موقع بودنش آدما دوستش داشته باشن هم وقتی می‌میره؟

روحش شاد باشه.