سلام. این چالش از اینجا شروع شده و مهناز منو دعوت کرده. هم بامزه بود، هم خیلی سخت نبود برا همین تونستم زود بنویسمش :)
از اون چالشا هم هست که میتونه به صفحهی دربارهی من اضافه بشه.
۱) راست دستین یا چپ دست؟
راست دست. ولی یه وقتا دست چپ رو هم به چالش میکشم (این پست رو در همین رابطه نوشته بودم).
۲) نقاشیتون در چه حده؟
در حد فاطمه ۱۰ ساله از تهران :)) تو این سن بود که نقاشیم تو مجله دوست کودکان چاپ شد و همونجا تو اوج خداحافظی کردم :))) (نقاشیه رو از مجله بریدم و نگهش داشتم هنوز😅)
۳) اسمتونو دوس دارین؟
آره دوستش دارم. ولی بدم هم نمیاومد اسمی باشه که وقتی کسی صداش میکنه صد نفر برنگردن :))
۴) شیرینی یا فست فود؟
این سوال اصلا منصفانه نیست :((
۵) دوست دارین که قد همسر آیندهتون تقریبا چند سانت باشه؟ (سانت بگینااا)
قد فقط یه عدده =)) ولی حالا که اصرار میکنین، تقریبا صد و هفتاد و دو سانت و نیم :|
۶) عمو یا دایی؟
دایی.
۷) خاله یا عمه؟
خاله.
اینکه فامیلای مامانم جواب هر دو سوال بودن، یه علتش نزدیک بودن سنهامون به همدیگهس که باعث صمیمیت بیشتر شده.
۸) عدد مورد علاقهتون؟
مجموعه اعداد حقیقی :))
باشه باشه؛ ۷، ۸، ۹.
۱۰) اولین وبی که زدین رو حذف کردین؟
نه. و خوشبختانه از زیر دست بلاگفا هم در رفته :))
زیاد دوسش ندارم دیگه، ولی باحاله که بعضی وقتا سر میزنم بهش و میبینم چه داغون بودم :))
۱۱) با کی بیشتر از همه صمیمیاین تو بیان؟
الهه. همون نارا :))
۱۲) بابا و مامانتون تو بیان کیان؟
من از پرورشگاه میهنبلاگ اومدم، اینجا والدینی ندارم :))
(این سیستم روابط رو ما تو دبیرستان یه مدت داشتیم، تو مجازی هیچوقت ندیده بودم😅)
۱۳) رو جنس مخالف کراشی؟
یه جوری همه در جواب این سوال گفتن نه، که آدم دیگه روش نمیشه بگه آره =))
۱۴) مترو یا قطار؟
هممم...قطار فکر کنم. مخصوصا اون تیکهی شب خوابیدنش تجربهی عجیبیه. سخت خوابم میبره، از صدای حرکت قطار خوشم میاد و در عین حال سکوت و تاریکی باعث میشن هر لحظه بترسم نکنه الان بخوریم به جایی یا از ریل خارج بشیم!
پس همون مترو D:
۱۵) به نظرت شادی ینی چی؟
این که وقتی یه اتفاق خوب (چه در حد چشیدن یه طعم دلخواه باشه یا چند ساعتی با یه جمع خوب بودن) در حال رخ دادنه، در همون لحظه حس و تجربهش کنی.
۱۶) سه تا از صفاتت؟
حساسم و نسبتا زود ناراحت میشم. زیاد عذاب وجدان میگیرم (اسم صفتشو نمیدونم :/). و تا حدی کمرو هستم.
۱۷) اگه میتونستی هویتت رو عوض کنی، دوست داشتی جای کی باشی؟
من زیاد پیش میاد خودم رو با بقیه مقایسه کنم، ولی در نهایت دلم نمیخواد جای کس دیگهای باشم.
۱۸) الان از چی ناراحتی یا چی اذیتت میکنه؟
رفتارای یه نفر که اصلا نمیتونم بفهممش!
۱۹) به چی اعتیاد داری؟
به فکر و خیال کردن؛ زیاد فکر کردنی که تبدیل به نشخوار فکری میشه. (لازمه اضافه کنم که اصلا چیز خوبی نیست؟!)
۲۰) اگه میتونستی یه جمله بگی که کل دنیا بشنوه، چی میگفتی؟
بیاین به خاطر تفاوتهامون خودمون رو از کسی برتر ندونیم. و رسانهها رو هم زیاد دنبال نکنیم!
۲۱) پنج تا چیز که خوشحالت میکنه؟
کتابی که نتونم زمین بذارمش.
آهنگ جدید و غیر معروفی که پیدا کنم و گره بخوره به خاطرهی خاصی. (غیر معروف از این جهت که احتمال اینکه هر جا بشنومش نباشه!)
عکاسی.
ران شدن کد :))
این که با یه پیام یا هدیهی کوچیک بیمناسبت ببینم آدمای اطرافم به یادم بودن.
۲۲) اگه میتونستی به عقب برگردی چه نصیحتی به خودت میکردی؟
کارهایی که باید/دوست داری انجام بدی رو عقب ننداز. همون موقع انجامشون بده.
۲۳) چه عادتا/رفتارایی دارین که باعث آزار بقیهست؟
اممم، فکر کنم حساسیتم. اینکه زود یه حرفی رو به خودم میگیرم و ناراحت میشم. به نظرم این چیزیه که اطرافیان رو هم میتونه اذیت کنه.
۲۴) صبحا اگه مامان/بابات بیدارت میکنه چه جوری این کارو انجام میده؟
اخیرا کم پیش میاد کسی صدام کنه و ولم میکنن به حال خودم مگه اینکه بسپرم بهشون. بیدار کردنشون هم عادیه، میان دم در صدام میکنن. ولی زمان مدرسه یادمه صبحا بابام همزمان با صدا کردنم چراغ اتاقو هم روشن میکرد و من از شدت کوری مجبور میشدم پاشم :))
۲۵) کراشاتون تو مدرسه؟ (با ذکر جزئیات)
فکر کنم من باید دانشگاهو بگم. یا مدرسه؟ بعد با چقدر جزئیات؟ چرا آخه؟ :))
ولی حالا بذارین اولین کراشمو بگم. اول راهنمایی که بودم یکی از بچههای پایه سوم همسرویسیمون بود. نصف مدرسه رو این کراش داشتن. منم دوستش داشتم و طی یه اتفاقاتی حتی داشتیم دوست (معمولی!) میشدیم که حسودان و عنودان منو تو موقعیتی قرار دادن که یه سوالی از ایشون بکنم که بعد از اون قضیه به منم دیگه توجه نکنه =)) (چنین چیزی کم و بیش واقعا پیش اومد.)
۲۶) تا حالا شده به یکی اشتباهی پیام بدین و دردسر بشه؟
یادم نمیاد. خدا رو شکر این یه قلم سوتی رو ندادم انگار :))
۲۷) یه جمله تاثیرگذار برا مخزنی؟
برا زدنِ مخِ من؟ ینی اینم من باید بگم؟ :))
۲۸) چه فرقی بین شما تو فضای مجازی با اونی که تو واقعیت هستین وجود داره؟
تو واقعیت کمتر حرف جدی میزنم. منظورم از اون حرفاییه که اینجا کلی فکر میکنم و مینویسمشون. تو واقعیت و با وجود مخاطب جلوم، زیاد حرف زدن از یه موضوع یا شرکت کردن تو بحثا خیلی برام راحت نیست.
فکر کنم صفتای منفیم هم تو واقعیت بیشتر به چشم بیان. مثلا اینجا عصبانیت منو کسی دیده؟ اگه دیده بگه، کاریش ندارم :))
۲۹) یه دروغی که اینجا به ما گفتین؟
نگفتهم. تو واقعیتشم نمیگم :) [دماغش دراااز میشود D:]
۳۰) تو بیان چند تا اکانت دارین؟
یه اکانت با دو تا وبلاگ. دومیش برا تست قالب و این چیزاس.
۳۱) اولین دوستتون تو بیان؟
یادم نیست راستش. ولی موقعی که از میهنبلاگ اومدم بیان، الهه، مهناز و سولویگ رو میشناختم.
۳۲) چند بار تو وبتون چس ناله گذاشتین؟
سوال درست اینه که چند بار نذاشتی :))
+ دعوتنامهی سفید برای هر کسی که دوست داره بنویسه :)