سلام
از دستاوردهام (!) تو آبان این بود که بالاخره فصل سوم وست ورلد رو تموم کردم و در کنارش فصل اول انیمهی سایکو-پس رو هم دیدم. از اونجایی که هر دوشون به موضوعای فلسفی جذابی اشاره دارن و اتفاقا شباهتهایی هم دارن، تو فکرم بود یه چیزایی دربارهشون بنویسم. ولی چون خیلی این روزا تمرکز ندارم یه مطلب منسجم بنویسم، عقب میفتاد. دیگه گفتم فعلا یه بخش از چیزایی که تو ذهنمه رو بنویسم تا بعد.
خب چون ممکنه هر دو یا هیچکدوم رو ندیده باشین، اول یه مختصری از فضای هر کدوم بگم. تو وستورلد یه شرکت اومده یه دنیایی از رباتهای هوشمند ساخته که کاملا شبیه انسانهان. این رباتها میزبان این دنیان و زندگی خودشون رو دارن. آدما هم برای تفریح و اینکه آزادانه هر کاری بخوان انجام بدن، پول میدن یه مدت میرن به این سرزمین. فصل اول سریال رو این محور میچرخه که بعضی از میزبانها کمکم به وضعی که توشن آگاه میشن، مثلا متوجه میشن زندگیشون یه حلقه از اتفاقاتیه که هر روز به شکل کم و بیش یکسانی تکرار میشه، و به مرور تا حدی درگیر مسئلهی اراده و قدرت انتخاب میشن. بعد از یه سری اتفاقات، تو فصل سوم چند تا از این میزبانها از وستورلد میان بیرون، به دنیای آدمها. داستان تو آیندهای میگذره (حدودای سال ۲۰۵۰) که تکنولوژی توش خیلی پیشرفت کرده. شاید مهمترین جنبهش شرکتیه به اسم اینسایت۱، که با استفاده از دادههای خیلی زیادی یه هوش مصنوعی درست کرده و از این طریق به همهی مردم نظارت داره، آمارشون رو داره، و حتی آیندهشون رو پیشبینی میکنه.
انیمهی سایکو پس هم تو آیندهای شبیه به این میگذره. سیستمی وجود داره به اسم شیبیل که باز آمار همه رو داره و مثلا براشون تعیین میکنه بهترین شغلی که میتونن داشته باشن چیه و ضمنا میتونه با اسکن آدمها وضع روانیشون رو مشخص کنه. به این شکل که یه عدد (ضریب جرم) برای هر کس نمایش میده. اگه کسی ضریب جرمش از یه حدی بالاتر بره دستگیر میشه (به هدف درمان) یا در موارد حاد کشته میشه. هدف هم اینه که جامعهی امنی داشته باشن. یه ادارهی امنیت هم هست که شخصیتهای داستان چند تا از افراد اونجان: بازرسها و مجریها. مجریها در واقع بعضی از مجرمهای بالقوهایان که به خاطر ضریب جرم بالاشون دستگیر شده بودن و حالا به بازرسها کمک میکنن.۲
یه بحثی که تو این سریال هم خیلی پیش میاد همون قدرت اختیاره. تو چنین دنیایی چقدر آدما میتونن علیرغم مسیری که شیبیل براشون مناسب میدونه، خودشون دنبال رویاهاشون برن؟ چقد میتونن هیجانات و احساساتشون رو بروز بدن؟ آیا همیشه یه فردی که ضریب جرمش بالا رفته باید کشته بشه یا میشه شرایطش رو بررسی کرد؟ مثلا با کسی که بهش حمله شده و از فشار و استرس ضریبش بالا رفته باید چی کار کرد؟ و برعکس، اگه مجرمی پیدا بشه که حتی در حال ارتکاب قتل ضریب جرمش بالا نره و به همین خاطر اسلحههای بازرسها اون رو به عنوان هدف تشخیص ندن چه باید کرد؟ آیا بازرسها تو این وضعیت حق انتخابی دارن یا باید به اسلحهشون اعتماد کنن؟ اینا موقعیتهاییه که تو سریال پیش میاد و ذهن شخصیتها و همینطور بیننده رو درگیر میکنه.
توی آمار و الگوریتمهای هوش مصنوعی که طبیعتا با دادهها سر و کار دارن، خیلی وقتا دادههای پرتی (Outliers) وجود دارن که ممکنه کارو سخت کنن. تو هر دوی این سریالها۳ هم این موضوع وجود داره. آدمایی هستن که با نُرم جامعه فرق دارن و با اون سیستمها نمیخونن. مثلا تو وستورلد کسایی که اختلال روانی دارن، یا تو سایکو پس کسایی که ضریب جرمشون در هر حالتی پایینه. کسایی که نه تنها نمیشه درست پیشبینیشون کرد، بلکه ممکنه تهدیدی برای جامعه باشن. پس یه چالش این سیستمها (یا بهتر بگم تفکر پشتشون) که دنبال جامعهای تا جای ممکن یکدستن که بشه راحت روش کنترل داشت، اینه که با این افراد چی کار کنن؟ مثلا به شکلی تربیتشون کنن که تو سیستم بگنجن؟ یا کلا حذفشون کنن؟ یا چی؟!
جالبیِ وستورلد اینه که از جایی که رباتها آگاه شده بودن و میخواستن از حلقههایی که براشون تعریف شده بود بیرون بیان، به جایی میرسه که انسانها هم خودشون رو تو همین موقعیت پیدا میکنن! یه جا که دیتای اینسایت لو رفته و شهر به هم ریخته چون همه از فهمیدنِ اینکه چه اتفاقایی قراره براشون بیفته قاطی کردهن، یکی از شخصیتها میگه من پروفایلم رو نخوندم؛ نمیدونم آیندهم چیه ولی براساس تصمیمات خودمه نه چیزی که یه ماشین بگه. توی سایکو پس هم چند بار این حرف تکرار میشه که ارزش وجودی آدما به ارادهشونه، به اینکه خودشون بتونن تصمیم بگیرن و جواب پیدا کنن.
فکر کردن به اینا جالبه. به فرض که همه چی جبری باشه۴، یا اصلا نه، سیستم مشابهی وجود داشته باشه که بتونه آیندهمون رو پیشبینی کنه. آیا واقعا میخوایم بدونیم که تو آینده دقیقا چه اتفاقی میفته؟ اگه بدونیم، دیگه رسیدن به موفقیتهایی که ازشون خبر داریم لذتی داره؟ آیا میتونیم از اتفاقهای بد اجتناب کنیم یا فقط میتونیم نگرانشون باشیم؟ آگاهی از آینده رو انتخابهای الانمون چقدر تاثیر میذاره؟ ترجیح میدیم بدونیم همه چی تعیین شده یا خوشحال باشیم که اینا تصمیمات خودمونن؟
و سوالات دیگهای از این دست، که شاید مهمترینش این باشه: نمود این همه داستانی که گفتیم تو جوامعِ الان چیه، و ما چطوری بهش نگاه میکنیم؟
۱. البته با املای Incite، که مشابهه با لغت Insight به معنی بینش و بصیرت!
۲. میخواستم برای جزئیات بیشتر لینک پست راینر از معرفی این انیمه رو بذارم که دیدم پاکش کرده :|
۳. به طور خاص منظورم فصل سوم وستورلد و فصل اول سایکو پسه. ادامهی سایکو پس رو ندیدم هنوز.
۴. من البته به جبر مطلق اعتقاد ندارم. حدیثی هست از امام صادق که میگن: نه جبر است و نه اختیار، بلکه امرى است میان این دو.
پ.ن. انتظار داشتم عنوان بهتری به ذهنم برسه برای این پست :|
پ.ن۲. این روزا چند تا چالش راه افتاده، من نرسیدم همهی پستا رو بخونم ولی تو یکیشون دیدم دعوت شدم. از دوستایی که منو به چالشها دعوت کردن تشکر میکنم و عذر میخوام که احتمالا این مدت نرسم بنویسم :)