" اگر حس میکنی که ترک این منزل و حرکت به سوی منزلهای دیگر، ممکن است تو را به موجودی تبدیل کند که سودمندیهای مختصری داشته باشی، بار سفر ببند و آسایش این خانه را فرو بگذار.
«راه، بهتر از منزلگاه است.» "
" کافیست که یک قدم برداری. دیگر محال است که بتوانی به جای اولت برگردی. اگر همان یک قدم را به عقب بگذاری، درست سر جای اولش، فقط خیال میکنی که برگشتهیی، حقیقت این است که خیلی چیزها عوض شده، خیلی چیزها فرق کرده. زمان، دیگر آن زمان نیست، فضا آن فضا نیست، پا عینا همان پا نیست، کفش، عینا همان کفش نیست، و تو، همان آدمی که یک قدم به جلو برداشته بودی نیستی. "
My rating: 3 of 5 stars
ابن مشغله سومین کتابیه که از نادر ابراهیمی خوندم، و حقیقتش فضای این کتاب رو از «یک عاشقانهی آرام» بیشتر دوست داشتم! (اون یکی هم مردی در تبعید ابدی بوده.)
نادر ابراهیمی تو این کتاب بخشی از سرگذشتش رو که به پیدا کردن و عوض کردن شغلهای مختلف مربوط میشه، تعریف میکنه. نکتهی خوبش اینجاس که در حالی که خیلی جاها میگه به خاطر درست نبودن فضا یا افراد تو اون شغل اومدم بیرون، سعی نمیکنه خودشو یه آدم کاملا با اخلاق نشون بده و بعضی جاها به ضعفهای خودشم اشاره میکنه.
این پاراگرافش هم بامزه بود:
" فکرش را بکنید. بعد از سی سال، یک پیرمرد شصت و شش ساله، عصازنان و نفسزنان وارد بانکی میشود، نفس عمیقی میکشد، کمر راست میکند، عینکش را جابهجا میکند و میگوید: «آقا! آقای محترم! سی سال گذشت. عجب سی سالی بود! یادش بخیر! تو هنوز به دنیا نیامده بودی ای آقا که من ثروتم را اینجا به امانت گذاشتم. حالا لطفا از آن دویست و شصت و پنج هزار تومان صد هزار تومانش را بده میخواهم پول تاکسی بدهم برگردم منزل و خستگی در کنم.» " =))
+ پست قبلی رو ۱ آبان گذاشته بودم ولی امروز دیدم تاریخش خورده ۳۰ مهر :/ از اون طرف چند نفرم میگفتن ستارهی پست دیر براشون اومده :/ ینی چه اتفاقی داره برا وبلاگم میفته؟ :))