سلام

قبل از هر چیز برا بچه‌های کنکوری آرزوی موفقیت می‌کنم. شاید اگه این پست رو فعلا نخونین بهتر باشه، احتمالا الان به این نیاز ندارین غرهای یکی رو بشنوین :))

کلی حرف و پیش‌نویس دارم که حال مرتب کردن‌شون رو ندارم. به خودم می‌گم شاید مشکلم همین وسواس مرتب منظم کردنه! هنوز سراغ اون برگه آ۴ـی که نکته‌های وبینار دو ماه پیش رو توش نوشتم نرفتم که چیزایی که باید رو سرچ کنم و همه رو مرتب یه جا بنویسم. چک‌نویس مربوط به جلسه‌ی اسکایپی دیروز هم می‌دونم سرنوشتش همینه. هنوز یادداشت‌هایی که از اون لایو اینستاگرام برداشته بودم رو منتقل نکردم به فایل ورد مربوطش. همین‌طور نکته‌هایی که حین گوش دادن یه مجموعه پادکست می‌نوشتم رو فقط کپی کردم تو اون فایل ورد و حوصله نمی‌کنم دوباره بخونم و مرتب‌شون کنم. و اصلا نمی‌دونم چه اصراریه! فکر کنم برا همینه که خوندن کتابی که پارسال از یکی از بچه‌ها قرض گرفتم هنوز تموم نشده، چون علاوه بر یه کم سنگین بودنش، اصرار دارم حالا که کتاب مال خودم نیست و موضوعش رو دوست دارم، خلاصه‌ی هر فصلش رو بنویسم. و چون هنوز خلاصه‌ی آخرین قسمتی رو که خوندم ننوشته‌م، نمی‌رم بقیه‌ش رو بخونم!

نمی‌دونم، باید یه جوری این وسواس ثبت کردن همه چی رو ترک کنم واقعا. احتمالا اگه یه جا هم به درد می‌خورد، موقع جزوه نوشتن‌ها بود. تازه همون‌شم شک دارم الان.

یکشنبه عصر اینقدر باز فکرم مشغول شده بود که دفترمو برداشتم دو صفحه ذهنم رو تخلیه کردم. قبل از خواب رفتم سراغش و سعی کردم فرض کنم دارم حرفای یکی دیگه رو می‌خونم و حالا باید کمکش کنم! ۴ صفحه نشستم باهاش حرف زدم تا آروم شد و رفت خوابید!

بعد دوشنبه صبح با سردرد و گردن‌دردی بیدار شدم که با وجود قرص خوردن تا همین امروز که چهارشنبه باشه هی میومد و می‌رفت. آخرشم نفهمیدم ناشی از چی بود؛ به خاطر ورزش شنبه بود یا بد خوابیدن یا زیاد نگاه کردن تو لپ‌تاپ یا هر سه گزینه. فقط یاد گرفتم نباید زیاد کله‌مو تکون بدم! خلاصه نتیجه این شد که نتونستم خوب به کارهام برسم، چون همه‌شون به زل زدن تو لپ‌تاپ احتیاج دارن.

اون جلسه‌ی اسکایپی که گفتم، خروجیش (به جز سردردِ دوباره!) این شد که فعلا باید بریم یه سری مطالب تئوری بخونیم تا یه کم هم‌سطح‌تر بشیم. قسمت مسخره‌ش اینجاس که من ظاهرا باید سیگنال بلد باشم به خاطر یکی دو درس مرتبطی که گذروندم، ولی می‌دونم اون‌قدر عمیق یادش نگرفته‌م. شاید چون بیشتر تمرکزم رو جزوه نوشتن بوده تا اینکه برم از چهار تا منبع دیگه مطالب رو بیشتر دنبال کنم :)) و خب نمی‌فهمم بعضی همکلاسی‌هام کی وقت کردن (قبل کرونا و قرنطینه) کورس‌های سیگنال اپنهایم و شبکه عصبی اندرو ان‌جی رو کامل ببینن :/ دیگه جزوه نوشتن اینقدر وقت نمی‌گرفت که بگم اونا به جاش می‌رفتن کورس اضافه می‌دیدن! شاید دلیلش اینه که می‌تونن این مدل ویدیوها رو بدون وسوسه شدن به خلاصه‌برداری ببینن :))

البته در واقع الان باید خوشحال باشم؛ هم بودن تو این پروژه جور شده و هم موضوعش بیشتر از چیزی که اول فکر می‌کردم برام جذابه! ولی بذارین بگم قضیه چیه. یه ویدیو بود می‌گفت وقتی کارهاتون اینقد زیاده که استرس می‌گیرین یه جورایی دچار افسردگی می‌شین و یه مدت هیچ کار نمی‌کنین. بعدتر فکر می‌کنین این بار دیگه با یه برنامه‌ریزی بهتر جلو می‌رم و حتی چند تا کار جدید هم ممکنه تعریف کنین که در نهایت باز به همون استرس بابت زیاد بودن کارها منجر می‌شه! و من فکر کنم یه جایی تو همین چرخه‌م الان :)) با این حال هنوزم فکر می‌کنم رفتن تو این پروژه کار درستی بوده.

حالا بیشتر هدفم حرف زدن بود ولی برای اینکه مثلا یه جمع‌بندی بکنیم، می‌تونیم بگیم نوشتن خیلی جاها خوبه و حتی می‌تونه به مرتب شدن ذهن‌مون کمک کنه. ولی باید مراقب باشیم دچار وسواس در نوشتن همه چیز هم نشیم! مثلا من الان می‌تونم یه ویدیویی چیزی باز کنم و دستامو ببندم که نتونم بنویسم :)) ممنون می‌شم اگه راه حل انسانی‌تری دارین ارائه بدین :))

‌ 

پ.ن. پیشاپیش از اینکه ممکنه کامنتا رو دیر جواب بدم عذر می‌خوام؛ چند روزه دارم سعی می‌کنم زمان وبلاگ و اینستاگرام رفتنم رو محدود کنم.