- فاطمه
- شنبه ۲۳ آذر ۹۸
امروز رفته بودم دانشگاه دنبال گرفتن یه نامه که برای ثبت نام ارشد لازمه. (معمولا همینقد دقیقه نودیام :دی) بعدش رفتم پیش دوستم که دفاع داشت. روز پروژهی دانشکده برق و کامپیوتر بود و همهشون تو محوطهی دانشگاه جمع بودن و پوستر زده بودن و برای داورا ارائه میدادن.
ارائههاشون که تموم شد، همراه با یه دوست دیگه رفتیم آمفی تئاترشون که پروژههای برترو اعلام کنن. یه تعداد رو دانشکده انتخاب کرده بود (از جمله پروژهی همون دوستم)، و یه تعداد هم چند تا شرکتی که اومده بودن بازدید.
مجری که داشت اسم این شرکتا رو میگفت، تپسی رو هم اسم برد. من برگشتم به دوستم گفتم این تپسی هم همه جا هست :)) یهو از ردیف جلو یه آقایی برگشت خیلی بد نگاه کرد :| من آرومتر به دوستم گفتم: ناراحت شد؟ :)) زیادی بلند گفتم؟ :)))
گذشت تا نمایندههای شرکتا رو صدا کردن برا اعلام برندهها. و موقعی که همون آقا به عنوان نمایندهی تپسی پاشد رفت بالا، همزمان منم تو صندلیم رفتم پایین =))
آیا فکر میکنید من از این داستان درس گرفتم که بلند به اشخاص حقیقی و حقوقی تیکه نندازم؟ دو دقیقه بعدش که گفتن تپسی جایزهشو بعد از مراسم میده، باز برگشتم به دوستم گفتم این تپسی میخواد بپیچونه :)) و یهو به ذهنم رسید نکنه این دفه اون خانومه که همراه آقاهه بود، برگرده یه چیز بگه :))
که بخیر گذشت و متواری گشتیم! :))
آخرشم فهمیدیم جایزهشون سی تا کد تخفیف تپسی بوده. :/
پ.ن. پیش زمینهی ذهنیم یکی از بچههاشون بود که میدونستم یه مدت تو تپسی بوده، بهعلاوهی یکی از استادا که امروز دوستم تعریف میکرد.
پ.ن۲. تبلیغشونو گذاشتم تو عنوان که از دلشون دربیارم :دی
+ اون وسطا یه سر رفتم دانشکدهی خودمون دنبال یکی از استادا، که باز هم نیومده بود :| میگن تلفن و پیامم جواب نمیده ://