۲ مطلب در ارديبهشت ۱۴۰۴ ثبت شده است

۴۰۴ - ۲

یک کتابی رو دارم تموم می‌کنم به اسم «ویتگشنتاین، پوپر و ماجرای سیخ بخاری». سال ۱۹۴۶ تو یکی از جلسات هفتگی کمبریج بین ویتگشنتاین و پوپر یه بحثی درگرفته و میگن ویتگنشتاین سیخ بخاری رو به تهدید تو روی پوپر تکون داده (البته روایت‌های مختلف هست). با محوریت این ماجرا، کتاب اومده زندگی این دو تا فیلسوف و اوضاع جامعه اون زمان رو بررسی کرده (و چقدر از این سبک کتاب‌ها داره خوشم میاد). چندین مورد حین خوندن کتاب کنجکاویم رو قلقلک داد که بعدا ازشون بنویسم (اگه اراده کنم!) ولی الان که داشتم یادداشت‌های روزانه دو سه روز اخیر خودم رو کامل می‌کردم، یهو چیزی به ذهنم رسید. بخش‌هایی از این کتاب خب اومده از نامه‌نگاری‌ها و یادداشت‌های روزانه افراد و خود-زندگی‌نامه‌هاشون استفاده کرده. یکیش که عجیب‌تر بود، این بود که ویتگنشتاین یه بخش از یادداشت‌های روزانه‌ش رو رمزی می‌نوشته و کتاب حتی از محتوای اونا هم استفاده کرده که بگه روز جلسه مذکور، احتمالا چه درگیری فکری دیگه‌ای داشته. به ذهنم رسید فکر کنین مثلا ما یه کاره‌ای بشیم تو زندگی‌مون بعد بیان یادداشت‌های وبلاگ یا حتی نوشته‌های شخصی‌مون رو بردارن کتاب کنن که بگن این آدم چی تو ذهنش می‌گذشته :)) حالا می‌دونم این احتمالش کمه، ولی شاید به مکانیزمی بیندیشم که هرچند وقت یه بار تمام یادداشت‌های قبلیم رو پاک کنم یا چنین چیزی. مشکل اینجاس دلم نمیاد.


پ.ن. می‌خواستم لینک کتاب رو روی عنوانش بذارم ولی پنل بیان واقعا (حداقل تو مرورگر من) این یه کارو هم دیگه نمی‌تونه بکنه. اگه یادداشتی قرار شد درباره این کتاب بنویسم یا تو بهخوان خواهم نوشت یا ویرگول. اینم صفحه کتاب در بهخوان:

https://behkhaan.ir/books/03a9ef2a-a376-48ae-8038-70ba8022f0dc

پ.ن۲. ضمنا تاریخ ارسال پست: سه‌شنبه ۳۰ اردیبهشت!

  • فاطمه
  • سه شنبه ۳۱ ارديبهشت ۰۴

۴۰۴ - ۱

سلام

۱) اولین پست سال ۱۴۰۴ هست و یهو دیدی آخرین پست. هر چی می‌گذره نسبتم با وبلاگ برام کمرنگ‌تر میشه و گرچه همیشه احساس تعلق خاصی بهش داشته‌م، هیچ بعید نیست یه روز ببینم که دیگه نمی‌خوامش. من حتی الان که گاهی به گوش می‌رسه بیان ممکنه تعطیل بشه و این چیزها، انگیزه بک‌آپ گرفتن از مطالبم رو ندارم. جالبه که هنوز هیچ جای مشخصی ندارم که بگم من اینجا می‌نویسم و نه جاهای دیگه. فعلا در حال حاضر کانال تلگرامم فعال‌تره. ولی کی می‌دونه؟ اهمیتش هم برای خودمه بیشتر. اون میل به داکیومنت کردن همه‌چیز (عکس‌ها، وقایع، ترشحات ذهنی) ظاهرا چیزیه که این سال‌ها از بین نرفته ولی معلوم نیست هیچ‌وقت بتونم یه سیستم واحد برای ثبت همه‌ی این‌ها پیدا کنم.

حس می‌کنم شبیه این پاراگراف رو قبلا ده بار دیگه هم نوشته‌م! بگذریم.

۲) دیشب یه حس آشغال آشنا اومده بود سراغم. به نظرم رسید حس مصرف‌گرا بودنه. دیروز هم رفته بودم خرید، هم شیرینی زیاد و غذای بیرون خورده بودم، ضمنا چند اپیزود کارتون و شو دیدم که محتوای خاصی هم نداشتن. از طرفی تایمر اینستای گوشی رو نادیده گرفتم و کلی وقت اضافه‌تر پای اینستاگرام وب گذروندم. چنین روزهایی که بیشترش پای اسکرین می‌گذره و معاشرت خاصی هم با آدم‌ها ندارم، چنین حسی پیدا می‌کنم. شاید برای همینه که بعد از این همه وقت نشستم و اینجا می‌نویسم. چون به هر حال، نوشتن نوعی تولیده. حالا شاید این نوشته‌ها تولید مرغوبی نباشه، ولی متوجه منظورم می‌شید حتما؛ فرق هست بین اینکه مغز رو صرفا در حالت ورودی گرفتن قرار بدی، با اینکه یه وقتا سعی کنی از لابه‌لای اون همه داده‌ی آشفته، یه چیزی خروجی بگیری.

۳) یه بار داشتم فکر می‌کردم ترجیح می‌دم به جای اینکه روزی بیست-سی تا ریلز برام بفرسته، دو-سه تا بفرسته ولی راجع بهشون صحبت کنیم. اما تو این ارتباط چنین وقت گذاشتنی تعریف نشده. کلا با دوست و همکارهایی که تو این مقطع باهاشون در ارتباطم -به جز یک نفر- خیلی راحت نیستم حرفای عمیق بزنم یا مثلا از کتابایی که می‌خونم تعریف کنم. همین باید بهونه‌ی خوبی باشه که من رو برگردونه به نوشتن. اما یک‌جور مقاومت ذهنی هم دارم که نمی‌دونم از کجا میاد.

  • فاطمه
  • جمعه ۱۳ ارديبهشت ۰۴

•• اسم وبلاگ از عنوان کتاب "اتاقی از آن خود"ِ ویرجینیا وولف برگرفته شده.
آرشیو مطالب