۱۳ مطلب در فروردين ۱۳۹۸ ثبت شده است

برادران سیسترز

معمولا فیلم‌هایی که از رو کتابا ساخته می‌شن، شبیه کتابه درنمیان و خیلی وقتا به همین خاطر تو ذوق می‌زنن. ولی من امروز فیلم برادران سیسترز رو دیدم و ازش خوشم اومد. شاید چون دو سه سال پیش کتابشو خوندم و وقایعش خیلی یادم نمونده بود :)) یا شایدم چون واقعا قشنگ ساختنش.

فیلم وسترن‌طوره! و تو حدودای سال ۱۸۵۰ می‌گذره. دو تا برادرن (فامیلی‌شون سیسترزه!) که برا یکی کار می‌کنن و آدم می‌کشن و اینا. این بار دنبال یه آدمین که راهی برای به دست آوردن طلا پیدا کرده و کم‌کم خودشونم درگیر ماجرا می‌شن. دیگه خودتون برید ببینید (یا بخونید) که حرص و طمع آدمو به کجا می‌کشونه :) غیر از این قضیه‌ی طمع‌کاری نکته‌ی دیگه‌ش تغییریه که شخصیت‌ها در طول داستان پیدا می‌کنن. خلاصه که تهش قابلیت درآوردن اشک رو هم داره.

John Morris: I left my family out of hatred and that my father was the person I despised most in this world. I despised everything about him. I sincerely thought I had been freed of all that until tonight. Listening to you, what do I realize? That most of the things that I thought I'd been doing these past years, freely the opinions that I thought I had of my own volition were in fact dictated by my hatred towards that man. ...

 🎥: The Sisters Brothers

دیدن فیلم ترغیبم کرد که دوباره برم سراغ کتابش. ولی فعلا شصت تا کتاب مونده رو دستم و حتی دنیای سوفی رو هم که می‌خواستم از کتابخونه‌ی خاله‌م بیارم تهران، نیاوردم :( عوضش به شما پیشنهاد می‌کنم برید کتابشو بخونید یا فیلمش رو ببینید. :)

پ.ن. تازه جیک جیلنهال هم تو فیلم بازی می‌کنه (دیالوگ بالا از ایشونه!) و به نظرم اگه نقش چارلی سیسترز (سمت چپ توی عکس) رو هم به کریستین بیل می‌دادن دیگه عالی می‌شد :دی

پ.ن۲. کلی از کتابای خوبی که خوندم رو مدیون کتاب‌خونه‌ی خاله‌م هستم!

  • فاطمه
  • يكشنبه ۱۱ فروردين ۹۸

آجیل

تا الان تو این هفت هشت تا عید دیدنی‌ای که رفتم هیچ کدوم آجیل جزو پذیرایی‌شون نبوده (به جز یه جا که دیروز رفتیم، و یه جا که پیچوندم و وقتی فهمیدم آجیل دادن پشیمان و نادم گشتم!)، خودمونم نگرفته بودیم. جالب اینجاست که چندتاشون اتفاقا خونواده‌های باکلاس و پولداری به حساب میان! ولی قضیه اینه که تو با این حرکت همراه باشی. نه این که بخوایم رسوم نوروز رو کمرنگ کنیم (یکی تعریف می‌کرد یه راننده تاکسی‌ای می‌گفته این نه به آجیل رو آخوندا گفتن که نوروز رو کم‌کم حذف کنن!) بلکه از این جهت که بگیم آجیل الزاما یه جزء ثابت مهمونیای عید نیست که هر چی گرونش کنن ما هم حتما بریم بخریم.

چند روز پیش خونه‌ی یکی از همون اقوامی بودیم که آجیل نذاشته بودن. موقعی که رفته بودن چایی بریزن یهو زیر مبل یه کاسه آجیل به چشم‌مون خورد! کلی خندیدیم و شوخی کردیم سرش :)) ولی بعد بحثمون جدی شد و گفتیم خب شاید دلشون خواسته بخرن برا بچه‌ها و نوه‌هاش که جمع میشن و حالا این کاسه جا مونده. و اتفاقا کار درستیه که جلوی مهمون نمی‌ذاره که اون طرف تو رودروایسی قرار نگیره که حالا متقابلا منم باید بذارم و چه و چه.

اما یه بحث مهم‌تر اینه که حالا اگه یه جا به ما آجیل تعارف کردن چی کار کنیم؟ :)) می‌بینید که بحث خیلی جدی شده :دی

فکر می‌کنم درستش اینه که اگه با خودت تصمیم گرفتی امسال مثلا تهیه‌ی آجیل به عنوان پذیرایی رو تحریم کنی، پس باید خوردنش تو مهمونی‌های دیگه رو هم تحریم کنی!

گرچه من دیروز نتونستم جلو خودمو بگیرم و دو سه تا پسته خوردم :| از اول عید هیچ‌جا آجیل نداده بودن خب :))

+ بعد از ده روز بالاخره سرماخوردگیم افتاده تو سراشیبی خوب شدن :)) خوبیش این بود که باعث شد خیلی پرخوری نکنم تو تعطیلات :دی

+ دیشب بالاخره برگشتیم تهران. حقیقتا هیچ‌جا اتاق خود آدم نمیشه :)

+ پرسپولیسی‌های مجلس کجا نشستن؟آرام

  • فاطمه
  • شنبه ۱۰ فروردين ۹۸

تعطیلات خود را چگونه آغاز کردید؟

سلام.

تو این چهار پنج روز خیلی نمی‌رسیدم سر بزنم اینجا و الان ۱۳۰ تایی ستاره‌ی روشن شده دارم که نمی‌دونم باید باهاشون چی کار کنم :)) ولی دو تا مزیت داره. اول اینکه من تو اسفند تقریبا تونستم اینستا رفتنم رو مدیریت کنم در حالی‌که مدام سر زدن به وبلاگ یه جورایی جایگزینش شده بود. الان همون‌طور که وسواس حتما چک کردن همه‌ی استوری‌های همه‌ی پیجایی که دنبالشون می‌کنم رو ترک کرده بودم، ظاهرا ناخودآگاه وسواس حتما چک کردن همه‌ی وبلاگ‌های به‌روز شده رو هم ترک کردم! مزیت دوم اینه که احتمالا خیلیا مثل من این ایام زیاد سر نمی‌زنن، بنابراین راحت می‌تونم غر بزنم و برام مهم نباشه که پست اول سال حتما باید شکل خاصی داشته باشه!

اگه این حرفی که میگن لحظه‌ی سال تحویل تو هر وضعیتی باشی، تا آخر سال همونطوری هستی درست باشه، من تا آخر سال در حال بالا کشیدن بینیم خواهم بود! :دی
به دو دلیل؛ اول این‌که از همون ۲۹ اسفند گلودردم شروع شد که نوید از یه سرماخوردگی سنگین می‌داد، و دوم این‌که واقعا لحظه‌ی سال تحویل داشتم بدون دلیل مشخصی گریه می‌کردم. می‌دونم که بخشیش به خاطر خستگی اون روزم بود -سال تحویل هم که یک و نیم صبح بود- و حال بد ناشی از شروع سرماخوردگی (خونه خیلی سرد بود و من از سرما با پالتوم نشسته بودم جلو تلویزیون :)) ).

اما بخشیش به خاطر این بود که بازم مثل هر سال نمی‌تونستم خلوت خودم رو داشته باشم. شاید بگین همه‌ی مزه‌ی سال تحویل به دور هم بودنشه و این حرفا که منم قبول دارم. ولی دلم می‌خواد بتونم دو دقیقه مونده به سال تحویل برا خودم باشم؛ دعایی، آرزویی، تصمیمی، فکری چیزی. نه اینکه گیر بیفتم تو سر و صدای جمع که یهو دم سال تحویل تصمیم گرفتن بحث سیاسی بکنن! تلویزیون هم داشت حرم رو نشون می‌داد و من تو این فکر بودم که چرا من نمیشه یه بار عید برم مشهدی جایی مثلا. و تو اون حال یه لحظه این فکر از ذهنم گذشت که کاش سال بعد اینجا نباشم. فکر نسبتا ترسناکی بود، بلافاصله بعدش احساس گناه اومد سراغم.

دیگه این چند روزم همه‌ش درگیر سرماخوردگی بودم. اولش فقط گلودرد بود، خیلی هم گلودرد بدی بود. انگار یه موجودی ته حلقم نشسته بود نمی‌ذاشت چیزیو قورت بدم :| ولی الان به لطف آنتی‌بیوتیک اون موجوده رفته و به مرحله‌ی سرفه رسیدم!
خوبی سرماخوردگیه این شد که تا حالا سه تا عید دیدنی رو تونستم بپیچونم! :دی از دیدن فک و فامیل بدم نمیاد ولی از یه جا به بعد یکنواخت میشه، و دیشب که نرفتم متوجه شدم به اون خلوتی که پیدا کردم و تونستم به چند تا کار خرده‌ریز برسم احتیاج داشتم واقعا.

این بود مروری کلی بر پنج روز اول ۹۸ من! یه سری حرفم در مورد آجیل و سیل دارم که اگه سیل نیومد ما رم ببره، بعدا می‌نویسم :))

شما خوبین؟ چه می‌کنین؟ خوش می‌گذره؟

پ.ن. ولی هیچ‌وقت به خودتون غره نشید که چقد من بدنم قویه که امسال سرما نخوردم! شده ۲۹ اسفند سرما می‌خورید که هم تو اون سال سرما خورده باشین هم عید کوفت‌تون بشه :))

  • فاطمه
  • دوشنبه ۵ فروردين ۹۸

•• اسم وبلاگ از عنوان کتاب "اتاقی از آن خود"ِ ویرجینیا وولف برگرفته شده.
آرشیو مطالب