سلام
حالا که تو پست قبل حرف کتاب کآشوب شد، اول اینو بگم که کآشوب جلد اول از یه مجموعهس شامل روایتها و خاطرات تعدادی نویسنده از محرم و روضه و غیره. اسم جلد دومش رستخیز و جلد سوم که امسال چاپ شده زان تشنگان هست. من فقط کآشوب رو خوندم و غیر از چند روایتی که بیشتر از بقیه متاثرم کردن، دو تا از روایتها هم بودن که فکرمو درگیر کردن. (این دو تا رو دیشب دوباره خوندم.)
اولیش روایت دومِ کتاب بود: وضعیت غریب نوهی عباس بنگر، نوشتهی محسنحسام مظاهری. راوی این داستان فردیه که جامعه شناسی خونده و به واسطهی یه تحقیق دوران دانشگاه، دیگه کارش شده تحقیق روی فرهنگ و انواع و اقسام عزاداریها و نوشتن در این باره. بعد داره میگه که یه وقتا بین این نگاه کردنِ با عقل یا همراهی کردنِ با دل به تناقض میرسه.
مکملِ این روایت برای من، روایت پنجم بود: بغض دو نفره، نوشتهی محبوبه سربی. جدای از حس نزدیکی با خیلی از افکار راوی، اون دقت و وسواسی که از یه جایی به بعد برای انتخاب مجلس روضه میذاشت و حرفایی که در ارتباط با این قضیه میزد برام جالب توجه بود.
چند خط از همون روایت دوم رو بخونیم:
توی مجلس تا بیایم ردِّ روضه را بگیرم که مستند است یا نه، روضهخوان رسیده است به «وَ سَیعلَمُ الذینَ ظَلَموا». تا بیایم چرتکه بیندازم که نوحه ضعیف است یا قوی، مداح دارد «بِالنّبی و آلِه» میگوید. تا بیایم مضمون دعاها را بسنجم از نظر معرفتی، بغلدستیام رفته تحت قبه و حاجتش را گرفته و برگشته. و هنوز به جمعبندی نرسیدهام که بشقاب قیمه را میدهند دستم.
همهی این سالها وقتی وارد مجلسی میشدم، نمیدانستم رفتهام برای تحقیق یا عزاداری. نمیدانستم باید سر بچرخانم و ببینم یا سر زیر بیندازم و بگریم. حالا ولی کمکم دارم با این شرایط کنار میآیم. حالا میدانم که قرار نیست همهی آنها شبیه هم باشند. میدانم که هر کس در این خیمه آنِ خودش را دارد، آنِ اختصاصی خودش را. ... حالا دارم همزیستی مسالمتآمیزِ منِ پژوهشگرِ شکاکِ پرسشگر و منِ باورمندِ طالبِ یقین را تمرین میکنم. مرز تعریف کردهام برای هر کدامشان. یکوقتهایی حتی ممکن است به آن منِ اولی اجازه ندهم همراهم بیاید. مثل وقتی رفتم پیادهروی اربعین، بدون دفترچه و رکوردر و دوربین.
خب، این که میگم این دو تا روایت فکرمو مشغول کردن، شاید از پارسال شروع شد که اولین بار خوندمشون. ولی شایدم از قبلتر این فکرا کمکم ایجاد شده بودن که مثلا این هیئتی که الان اومدم، از سخنرانیش چیزی میفهمم؟ یا مداحش درست روضه میخونه؟ حالا درسته که مطالعهی خاصی نداشتم تو این زمینهها ولی در همون حد خودم گاهی حس میکردم فلان حرف شاید درست نباشه. یا اینجور مداحی خوندن شاید بهتره نسبت به مدلای دیگه. همینجور چیزا. سعی میکنم تو پست بعد بیشتر توضیحش بدم و بگم که امسال چه کار دارم میکنم. (حقیقتش چون تازه شروع کردم میخوام وایسم اگه ادامهش دادم بعد بگم :) )
* از ترکیببند معروف محتشم کاشانی (باز این چه شورش است...). عنوان دو کتاب دیگه هم از ابیاتی از همین شعر انتخاب شدن :)