سلام

امروز رفته بودم لپ‌تاپ بخرم (قبلی دیگه داشت دار فانی رو وداع می‌گفت :( )، تو اون مدتی که منتظر بودم ویندوزشو بریزه مشتری‌هایی رو دیدم که شاید بشه برا هر کدوم یه داستان نوشت.

یه آقای میانسال اومد پرسید ساعت پشت ویترین هم asus‍ـه؟ صاحب مغازه گفت آره ولی فروشی نیست. نمی‌دونم چرا دلم سوخت برا آقاهه :(

دو مورد پدر و مادر و پسر احتمالا دبستانی‌شون بودن که می‌خواستن برا بچه‌شون لپ‌تاپ خفن بگیرن. دومی که عالی بود. داشتن دنبال لپ تاپ گیم می‌گشتن و اولش دست گذاشته بودن رو یه چیز خیلی گرون. پسره هم اصلا انگار تو باغ نبود، حالا شاید قبلا غرغرهاشو کرده بوده الان کارو سپرده بود دست پدر مادرش. ولی من بودم براش یه لپ‌تاپ معمولی می‌گرفتم عوضش یه دوچرخه هم کنارش می‌گرفتم یه کم تحرک داشته باشه :/

یه آقای دیگه اومد برا دخترش که هنرستان گرافیک می‌خونه لپ‌تاپ می‌خواست ولی دخترش همراهش نبود. مونده بود بین دو تا گزینه. من همه‌ش حواسم بود فروشنده‌هه چی داره میگه به این. اومده بود رو یکی از سیستم‌های این‌ور، عکس مادربورد تو گوگل سرچ کرده بود که بگه هارد ssd کجا نصب میشه :/ البته بعدش توضیحای مفیدتری داد به آقاهه.

یه پدر و پسر دبیرستانی یا دانشجو هم اومدن با شکایت اینکه لپ‌تاپ کار نمی‌کنه. طرف لپ‌تاپو ری‌استارت کرد درست شد! خوشحال شدم که زود مشکلشون حل شد ولی ناراحت شدم این همه راه اومده بودن :(

خلاصه شانس آوردم ویندوزم نصب شد وگرنه افسردگی می‌گرفتم. بیشترم به خاطر اون دو تا پسربچه که قراره کل تابستون بشینن پای لپ‌تاپ بازی کنن :(

+ بیاین و وقتی دوست‌پسر یا شوهر اختیار می‌کنین (!)، یه ذره هوای دوستاتونم داشته باشین :) دیروز رفتم به دوستم (که سر کار میره و فقط آخر هفته‌ها میاد دانشگاه) می‌گم ناهار بخوریم؟ گفت که با دوس‌پسرش قراره ناهار بخورن. منم چیزی نگفتم و ناهارمو با دوست دیگه‌ای خوردم. بعدم بچه‌های آزمایشگاهمون با هم رفتن و من چند ساعتی تنها بودم. تو این مدت اون دوستم خبری ازم نگرفت، منم بی‌خیال بودم. مشغول کارام شدم و بینشون میزمو مرتب کردم، چایی خوردم و گلدونا رو آب دادم، کتاب ملت عشق رو هم از میز بغلیم برداشتم حدود ۵۰ صفحه‌شو خوندم. بعد که اومدم برم خونه دیدم دوستم با دوس‌پسره و چند تا دیگه از بچه‌ها وایسادن پایین بستنی دارن می‌خورن :| اینجا دیگه بی‌خیال نبودم ولی چیزی هم حال نداشتم بگم. فقط سلام و خدافظی کردم و رفتم :( آره خلاصه، این‌گونه نباشین که خوشیاتون پیش کس دیگه باشه،‌ کات که کردین برگردین پیش ما :))